قرآن كلام خدا و تجلي اسم جامع و اعظم الهي كه همة بشريت و انديشههاي حقيقت جو را به تدبر در آن فرا ميخواند، آن جا كه ميفرمايد: «كتابٌ انزلناهُ اليك مبارك ليدّبّروا آياتهِ و ليتذكَّرَا اُولوا الاَلباب»؛[1] اين كتابي است پر بركت كه بر تو نازل كردهايم تا در آيات آن تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند.
قرآن معجزة جاودان الهي است كه راه و رسم زندگي توحيدي و سعادت آفرين را به انسان ميآموزد. «اي كساني كه ايمان آوردهايد دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي ميخواند كه شما را حيات ميبخشد».[2]
قرآن به عنوان كتاب هدايت و راهنماي براي انسان همة صحنههاي زندگي مادي و معنوي او را در بر ميگيرد.
شماي قلمروي زندگي ظاهري و باطني، فردي و اجتماعي،اخلاقي و حقوقي، دنيايي و آخرتي وغير آن را از آغاز آفرينش و مبدأ شناسي تا مسير و برنامه زندگي و سرمنزل نهايي، همه مورد توجه تشريع و تبيين الهي است.
قرآن پيام حياتبخش و جاويداني است كه براي هدايت بشريت به سوي سعادت نازل شده است و انسانها را به علم، پاكي و صداقت فراخوانده، حيات طيبه را به آنها مينماياند.
اين نوشتار در پي آن است تا ديدگاههاي مختلف دربارة جامعيت قرآن را بررسي كند. و به پرسشهاي زير پاسخ دهد:
الف) آيا قرآن شامل تمام علوم و فنون و قوانين اجتماعي، حقوقي و... است؟
ب) آيا قرآن فقط در صدد بيان مطالب اُخروي و معنوي است و كاري با زندگي مادي و دنيوي انسان ندارد؟
ج) آيا قرآن توان پاسخگويي به نيازهاي انسان در عصر حاضر را دارد؟
در پاسخ به اين پرسشها كه در حقيقت سؤال از جامعيت قرآن در پاسخگويي به نيازهاي اخروي و دنيوي انسان است، سه ديدگاه عمده قابل طرح است، كه به طور مختصر به نقد و بررسي آنها خواهيم پرداخت.
در معناي قرآن وجوه پنج گانه اي گفته شده است [1] كه مي توان آن ها را به سه دسته تقسيم نمود:
1ـ قرآن، اسمي جامد و غيرمشتق و علم ارتجالي است و بدون آن كه پيشينه استعمال در زبان عرب داشته باشد، خداوند به عنوان اسم خاص براي وحيي كه بر پيغمبرش نازل فرموده، قرار داده است; مثل تورات و انجيل كه اسم براي كتاب هاي حضرت موسي(ع) و عيسي(ع) هستند (شافعي).
2ـ قرآن، اسمي است مشتق ولي غيرمهموز:
الف) مشتق از قرن الشي ء بالشي ء; يعني چيزي را به چيزي ضميمه كردن. علت اين نامگذاري، مقرون بودن سوره ها و آيات و حروف به يكديگر است (اشعري و جمعي ديگر).
ب) قرآن، مشتق از قرائن، جمع قرينه است; زيرا آياتش همانند يكديگرند و بعضي بعض ديگر را تاييد مي كنند. هر آيه از قرآن، قرينه آيات ديگر است (فراء).
3ـ قرآن مشتق و مهموز است:
جامعيت قرآن از نگاه نهجالبلاغه
جامعيت و جاودانگي قرآن كريم از مهمترين مباحث زير بنايي، جهتشناخت اين كتاب الهي و يكي از موضوعات بحثانگيز امروزي است. قطعا تشريح و بررسي دقيق و عميق اين موضوع ميتواند بر ادعاهاي پوچ در اين زمينه خط بطلان كشد.
در پرتو مساله جامعيت، موضوع وجود تمامي علوم مختلف در قرآن كه از نظريههاي افراطي به شمار ميآيد حجيت قرآن كريم و نظريه اهل حديث در اين باره و نقد و بررسي اين ديدگاه مورد بحث قرار ميگيرد.
نهج البلاغه، اخوالقرآن و بهترين و نابترين منبعي است كه ميتواند ره پويان طريق را در شناخت صحيح و حقيقي قرآن مجيد ياري دهد.
در نگاه اميرمؤمنان علي عليه السلام، قرآن نسخهاي جامع و جاوداني است كه از نيازهاي بشر براي رسيدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت در موارد گوناگون و به شيوههاي زيبا و حكيمانه به ترسيم اين ويژگي پرداخته است ; در يكي از خطبههاي نهجالبلاغه[1] با استناد به آيات قرآن، جامعيت آن را بوضوح تشريح كرده است.
خداي سبحان در سورهي مباركهي «توبه» قرآن كريم را «كلام الله» معرّفي نموده: « وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ»[1]؛ اگر مشركي در حين جنگ (براي بررسي مسائل اسلامي) از شما امان خواست، او را امان دهيد تا كلام الله را بشنود.
اكنون بايد روشن شود كه كلام بودن قرآن به چه معناست و تفاوت كلام خدا با كلام بندگان در چيست؟
قرآن كريم در آيات گوناگون خود، اصل تكلّم و سخن گفتن خداي سبحان را به طور صريح تأييد ميفرمايد. در مورد خلقت آدم ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد: « وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَهي إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَهي»[2] در اين آيهي كريمه، سخن از گفتگوي خداي سبحان با ملائكه و فرشتگان است.
دربارهي ميقات و تكلم خداي سبحان با موساي كليم ـ عليه السّلام ـ چنين آمده است: « وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ»[3] « وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً»[4].
خداوند در شب معراج نيز با رسول خاتم خود، به خالصترين قسم وحي و تكلّم، سخن گفت كه « فَأَوْحي إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحي»[5] آنچه كه افراد عادي از كلام به ياد دارند، آن است كه الفاظي براي معاني مخصوصي وضع شود و انسانها با استمداد از فضاي دهان و حنجره، آن را تلفّظ كنند و در اين گونه كلام، از آن جهت كه الفاظ براي معاني خاص وضع ميشوند، قرارداد و اعتبار وجود دارد و از آن جهت كه صوت و لفظ در كار است، از دهان و حنجره بايد ادا شود.
كلامي كه خداي سبحان به خود نسبت داده يقيناً منزّه از صوت و لفظ و اعتبار است و براي آنكه روشن شود كه مقصود از كلام خداوند چيست، بايد نخست معناي «كلمه» را در قرآن بيابيم. «كلمه» در لغت عرب به معناي آن است كه چيزي، نهان را آشكار كند و از پنهان خبر دهد و اگر در عرف، به كلمات متشكّل از حروف. «كلمه» ميگويند، براي همين است كه «مُعربٌ عمّا في الضمير» است يعني آنچه را كه در نهان متكلم است آشكار مي سازد و افكار و حالات و خواستههاي دروني او را به افراد ديگر كه گوش شنوا داشته باشند، ميفهماند.
تعداد صفحات : 19