loading...
قرآن هدی - وبگاه شناخت قرآن کریم

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم …
گفتی:
فانی قریب
    
.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.


گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم… كاش می‌شد بهت نزدیك شم
گفتی:
و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
    
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.


گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی:
ألا تحبون ان یغفرالله لكم
    
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.


گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی …
گفتی:
و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
    
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.


گفتم: با این همه گناه… آخه چیكار می‌تونم بكنم؟     
گفتی:
الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
    
.:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.


گفتم: دیگه روی توبه ندارم ...
گفتی:
الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
    
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳ ) ::.


گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟ 
گفتی:
ان الله یغفر الذنوب جمیعا
    
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.


گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی:
و من یغفر الذنوب الا الله
    
.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.


گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم! …  توبه می‌كنم
گفتی:
ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
    
.:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.


ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك     
گفتی:
الیس الله بكاف عبده
    
.:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.


گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟
گفتی:
یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن . خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.

به عقیده ما مسلمین, قرآن سخن و وحی خداوند یکتاست. سخنی است که شنیدنش لرزه بر اندام می آورد. درون آدمی را نرم کرده و ذهن را متوجه ذکر خدا می کند. سخن خداوندی است که صاحب ملکوت آسمانها و زمين است و آگاه و دانا به ریز و درشت خلقت است. این است که ماقرآن را روشنگر و راهنما می دانیم و عقیده داریم که معجزه پیامبر است.

از طرفی هر انسان غیر مسلمانی که بدون تعصب و غرض قرآن را بخواند بر نظم و آهنگ دلنواز آن اذعان دارد. این خود شاهدی بر اعجاز کلامی قرآن است چرا که قرآن وحی بر پیامبری بی سواد بوده است. ولی چنان آهنگ کلامی قرآن زیبا بوده و چنان  معانی آن بر دل می نشسته که اعراب زمان پیابر را مسلمان کرده. اعرابی که خود سخنور بوده اند و شعرای بسیاری داشته اند در برابر نظم و آهنگ کلام خدا سر فرود آورده اند. از طرفی کفاری که تعصب چشمانشان را کور و گوشهایشان را سنگین کرده بود قرآن را نمی پذیرفتند. گاهی به پیامبر تهمت شاعری می زدند و گاهی قرآن را افسانه های پیشین می خواندند.

برای اثبات بطلان ادعای کفار زمان پیامبر و همچنین کسانی که با تعصب و دیده کور به قرآن می نگرند ، خداوند آنها را به آوردن سوره ای مثل سوره های قرآن فرا می خواند. به این موضوع در پنج جای قرآن اشاره شده است
مقدمه

«باطن‏» در لغت، به معناى پنهان در مقابل ظاهر و آشكار است. (1) در این نبشتار، منظور از «باطن قرآن كریم‏» دلالت‏هاى پنهان آن یا معانى و معارفى است كه آیات كریمه بر آن دلالت دارد. در مقابل، «ظاهر قرآن كریم‏»، به معناى دلالت‏هاى آشكار آن یا معارف و احكامى كه بر آن دلالت آشكار دارد. به عبارت دیگر، وقتى گفته مى‏شود قرآن ظاهر و باطن دارد منظور آن است كه معارف و احكامى را كه قرآن بیانگر آن بوده و بر آن دلالت دارد بر دو قسم است: قسمى از آن معارف و احكامى است كه آیات كریمه قرآن بر مبناى قواعد ادبیات عرب و اصول عقلایى محاوره بر آن دلالت آشكار دارد و براى هر كس كه به قواعد و اصول نامبرده آگاه باشد قابل فهم است. به این موارد، «ظاهر قرآن كریم‏» گفته مى‏شود. قسم دیگر معارف و مطالبى است كه دلالت آیات كریمه بر آن براى همگان آشكار نبوده و غیر از راسخان در علم - حتى اگر به قواعد و اصول نامبرده نیز آگاه باشند - از فهم آن ناتوانند. این قسم از معارف را به لحاظ پنهان بودنش براى غیر راسخان در علم، «باطن‏» یا «بطن‏» قرآن نامیده‏اند. ( 

چكیده:

بسیارى از مخالفان قرآن كوشیده‏اند چنین شبهه افكنى كنند كه این كتاب آسمانى با دنیاى امروز كه عصر پیشرفت علوم و تكنولوژى است، متناسب نیست; بلكه فقط اعجاز عصر پیامبر ختمى مرتبت‏صلى الله علیه وآله است و صرفا براى زمان ایشان شمولیت داشته است و اكنون همانند كتاب مقدس انجیل صرفا براى استفاده فردى قابلیت دارد.

از این دیدگاه، تئورى جدایى دین از سیاست و در پى آن عدم جامعیت و جاودانگى قرآن كریم داده مى‏شود كه مغالطه‏اى بس خطرناك و شائبه‏اى ناپسند است.

بدیهى است‏یكى از نشانه‏هاى اعجاز قرآن مجید و از جمله دلایل خاتمیت دین مبین اسلام و برترى آن بر دیگر ادیان، جامعیت و جاودانگى این نسخه الهى است.

ما بر آنیم كه ادله جامعیت قرآن كریم را از لابلاى سخنان گهربار حضرت على‏علیه السلام در نهج البلاغه استخراج كنیم; زیرا بیان حضرت، قطعا دیدگاههاى افراط گرایانه و نیز تفریط گرایانه را رد مى‏كند و نظریه ناب در این باره به منصه ظهور مى‏رسد.

 

كلید واژه‏ها: قرآن، نهج‏البلاغه، جامعیت و جاودانگى، ادله عقلى و نقلى، حجیت، اهل حدیث جامعیت قرآن از نگاه نهج‏البلاغه

جامعیت و جاودانگى قرآن كریم از مهمترین مباحث زیر بنایى، جهت‏شناخت این كتاب الهى و یكى از موضوعات بحث‏انگیز امروزى است. قطعا تشریح و بررسى دقیق و عمیق این موضوع مى‏تواند بر ادعاهاى پوچ در این زمینه خط بطلان كشد.

در پرتو مساله جامعیت، موضوع وجود تمامى علوم مختلف در قرآن كه از نظریه‏هاى افراطى به شمار مى‏آید حجیت قرآن كریم و نظریه اهل حدیث در این باره و نقد و بررسى این دیدگاه مورد بحث قرار مى‏گیرد.

 

اسلام دين انديشه و تفكر، و قرآن كتاب خرد، انديشه و تعقل و عمل است، هر انساني كه كم‌ترين اطلاعي از قرآن داشته باشد و يك نگاه اجمالي به آن نموده باشد، اين مطلب را به خوبي در مي‌يابد كه هيچ صفحه از صفحات قرآن نيست كه در آن از انديشه، فكر،‌تعقل، تدبر، دقت و عبرت و ... هم چنين عمل و رفتار، ‌سعي و تلاش سخن يا سخناني به ميان نيامده باشد.
مرحوم علامه طباطبايي مي‌گويد: «چيزي كه قابل شك و ترديد نيست، ‌اين مسأله است كه حيات و زندگي انسان يك حيات فكري است، بدون انديشه زندگي انسان پا نمي‌گيرد در نتيجه هر چه انديشه صحيح‌تر و كامل‌تر باشد حيات انسان نيز دير پاتر خواهد بود، و اين حقيقت را قرآن در آيات مختلفي مانند سورة انعام، آية 122، زمر،‌آية 9؛ و مجادله،‌ آيه 11 و... بيان نموده است.[1]
در قرآن كريم بيش از هزار بار از «علم» و دانش (محصول انديشه) در «ماده» و شكل‌هاي مختلف سخن به ميان آمده، و بيش از پنجاه نوبت به صورت‌هاي گوناگون از «عقل و تعقل» و مدح آنهايي كه عقل خود را به كار مي‌گيرند، و مذمت و سرزنش از آنهايي كه فكر و انديشه را به كار نمي‌بندند، سخن به ميان آمده است و بيش از 17 آيه، به صراحت تمام بشريت را به تفكر و انديشه دعوت نموده، و بخش پاياني بسياري از آيات با تفكر يا تعقل و يا تذكر «لعلهم يتفكرون...»[2] خاتمه مي‌يابد.
 

 

هر وصف كمالي كه خداي سبحان براي قرآن كريم ياد فرمود، بمنزله‌ي شرح رسالت آنست، چون توصيف رسول در حكم تبيين قلمرو رسالت و محدوده‌ي پيام‌رساني آن و كيفيت ابلاغ پيام و ثمره‌ي عمل به نداي اوست، مثلا اگر قرآن به صفت‌هايي از قبيل كريم، مجيد و هادي موصوف شد يعني پيام كرامت و مجد و رهبري دارد، از اين رهگذر مي‌توان از توصيف قرآن به نور، چنين استفاده نمود كه پيامش نور بخش و تدبّر در آن روشنگر و عمل به آن جامعه انساني را نوراني مي‌نمايد: «يا اَيُّهَا النّاسُ قَد جائكُمْ بُرهانٌ مِنْ رَبِّكُم وَ اَنزَلْنا اِلَيْكُمُ نوراً مبيناً»[1]، و چون نوربخشي از اوصاف عامّه‌ي پيام‌هاي آسماني است، و در اينجهت فرقي بين پيام‌آوران الهي نيست مگر در شدّت و ضعف آن، درباره‌ي تورات اصيل و تغيير نكرده‌ي موسي كليم ـ عليه السّلام ـ چنين آمده است: «قُلْ مَنْ اَنزَلَ الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِه مُوسي نوراً و هُدَيً لِلنّاسِ»[2].

ـ ضرورت شناخت شأن و مقام قرآن:
جهل به موقعيت قرآن موجب مي‎شود كه نتوانيم ارتباط صحيحي با قرآن برقرار سازيم و با‌ آن مأنوس شويم از اين رو ادامة ارتباط غلط، زدِگي و تنفّر را در پي خواهد داشت.
رسيدن انسان به بن بست شناخت خود و مرتبة خود و مقصد و غايتِ خويش و درك عدم گره گشايي غريزه، عقل، قلب و تجربه و علوم بشري از معضلات اساسي انسان، آدمي را با تواضع و فروتني و دردمندي به سوي وحي الهي مي‎كشاند:
«وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ».[1]
(آنان كه علم و آگاهي به آنها داده شده است مي‎بينند كه حقيقتاً آنچه بسويت از جانب پروردگارت فرو فرستاده شده است، همان حق (مقصود) مي‎باشد و بسوي شاهراه پر جاذبة خداي شكست ناپذير بسيار ستوده رهنمايي مي‎كند).
تعبير «عزيز و حميد» اشاره به ذلت و پستي‎اي دارد كه به سبب دور شدن از فرهنگِ وحي، بشريت را فراگرفته است.

 

به طور كلى در بررسى و مطالعه هر كتابى سه نوع شناخت ضروري است:
اول : شناخت سندى يا انتسابى
در اين مرحله مى خواهيم بدانيم انتساب كتاببه نويسنده آن تا چه اندازه قطعى است ؟ مثلا فرض كنيد كه مى خواهيم ديوان حافظ و يا خيام را بشناسيم. اول كارى كه بايد بكنيم اين است كه ببينيم آيا آنچه كه بنام ديوان حافظ مشهور شده همه اش مال حافظ است و يا تنها بعضى از قسمتهايش به حافظ تعلق دارد و بقيه اش الحاقى است. و همچنين در مورد خيام و ديگران. اينجاست كه پاى نسخه ها در ميان مىآيد, آنهم قديميترين و معتبرترين نسخه ها, و مى بينيم كه هيچيك از اين كتابها از اين نوع شناخت بى نياز نيست. حافظى كه مرحوم قزوينى چاپكرده و در آن معتبرترين نسخه ها را ملاك قرار داده با حافظ هاى معمولى كه در ايران يا بمبئى چاپ ميشد و در خانواده ها وجود داشت, بسيار متفاوت است. حافظ هايى كه 30 - 40 سال پيش چاپ كرده بودند در حدود دو برابر حافظ هايى است كه امروز نسخه شناسها معتبر ميدانند, در حاليكه ميان اشعارى كه نسخه شناسها آنها را به اصطلاح(منحول)(1) و مجعول ميدانند احيانا اشعارى يافت مى شود در سطح اشعار عالى حافظ. و يا وقتى به رباعيات منسوب به خيام نگاه مى كنيد شايد حدود 200 رباعى پيدا كنيد كه همه تقريبا در يك سطح قرار دارند و اگر اختلافى هست در همان حدودى است كه ميان اشعار همه شاعران است. حال آنكه هر چه از نظر تاريخى به عقب برويد و به عصر خيام نزديكتر شويد مى بينيد كه از اين تعداد آنچه قطعا منسوببه اوست شايد كمتر از 20 رباعى باشد. و باقى يا در صحت انتسابشان ترديد هست و يا آنكه قطعا به ديگران تعلق دارد.

 

در عالم هستي هيچ كتابي در فضيلت و برتري به پاية قرآن نمي‌رسد؛ زيرا نه تنها قرآن خلاصه و عصارة تعليمات همة انبياء الهي است، بلكه از همة موجودات آفرينش برتر و والاتر است. پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين باره فرمود: 
القُرْآنُ اَفْضَلُ كَلِّ شَيءٍ دُونَ الله؛ فضيلت قرآن به جز خدا از همه چيز برتر و بالاتر است.[1] 
فضيلت قرآن از همه كتابهاي آسماني بيشتر و بالاتر است؛ زيرا كتاب‌هاي ديگر آسماني براي برهه‌اي از زمان و مردم خاصّي فرود آمده بود. امّا قرآن براي همة زمان‌ها تا روز قيامت و براي همه انسان‌ها در همه مكان‌ها حتي براي غير انسان‌ها مانند جنّ نازل شده و همه موظّف هستند به دستورات آن عمل كنند. 
قرآن بهترين كلام و هديه اوست، و نيز تكلم خدا با بشر است. انسان عاقل و فهميده به هيچ عنوان حاضر نيست بين او و قرآن فاصله بيفتد. مگر نه اين است كه گوش و چشم انسان مي‌خواهند لذت ببرند. چرا لذّت را با شنيدن و ديدن آيات و كلام الهي تأمين نكنند تا بخواهند از راه باطل چشم و گوش را به لذّت مادّي سرگرم كنند. 
اگر براي انسان، روشن و واضح شد كه قرآن، هم كلام الهي و هم تكلم خداوند با بشر است ، چرا به استقبال آن نمي‌شتابد! 
اگر كسي مزاج روحي خود را با گناه مسموم كند از شهد و شيريني قرآن لذّت نمي‌برد. همان طور كه انسان معتادي كه مزاجش را مسموم كرده است، نمي‌تواند از عسل لذّت ببرد و فقط از آن سمّ، لذت مي‌برد لذا كسي هم كه مزاج روحي خود را مسموم كند از تلاوت قرآن لذّت نمي‌برد؛ چرا كه گناهان مانع مي‌شوند وي طعم گواراي كلام الهي را بچشد. 
قرآن اثر جود و بخشش الهي است كه بر قلب بهترين افراد بشر نازل شده است، و پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم در رساندن اين بخشش الهي كوتاهي نكرده، بلكه همة آن عطايا و مواهب الهي را به انسان‌هاي مستعد و قابل، ابلاغ كرده است. 
قرآن به منزلة يك تكليف محض نيست، بلكه عطاي خاص الهي است و چون آن حضرت در رساندن بخشش و بذل خداوند كوتاهي نكرده است، شما هم در پذيرش و فهميدن آن كوتاهي نورزيد. 
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: 
قرآن در گمراهي، ماية هدايت و در نابينايي، ماية روشني و موجب بخشش لغزش‌ها است. قرآن انسان را از نابودي حفظ مي‌كند و از انحراف رهايي مي‌بخشد، فتنه‌ها را روشن مي‌سازد، آدمي را از دنيا به آخرت مي‌رساند، و كمال دين در آن نهفته است. هر كس از قرآن فاصله گرفت در آتش افتاده است.[2] 
قرآن همان قانون خدايي و ناموس آسماني است كه اصلاح دين و دنياي مردم را به عهده گرفته و سعادت جاوداني آنان را تضمين كرده است. 
آيات آن سرچشمة هدايت، راهنمايي و كلماتش معدن ارشاد و رحمت است. كسي كه به سعادت هميشگي علاقمند است، و سعادت و خوشبختي هر دو جهان را مي‌خواهد داشته باشد، بر وي لازم است كه روز و شب با قرآن تجديد عهد كرده و ارتباطش را با آن محكم و استوارتر سازد، و آياتش را به حافظة خود سپرده و با مغز و فكر خويش در آميزد تا در پرتو آن كتاب آسماني، به سوي رستگاري و سعادت جاوداني رهنمون شود.


[1] . مستدرك الوسايل، ج 4، ص 236. 
[2] . مستدرك حاكم، ج 1، ص 571.

 

قرآن را بر ديگر سخنان رفعتي است كه در وصف نمي‎گنجد و آنها را قياس با قرآن نتوان نمود همچنان كه نه مخلوق را با خلق مي‎توان سنجيد و نه افعال آنان را با فعل خدا مي‎توان مقايسه كرد:
«فَضْلُ الْقُرآنِ عَلي سائِر الكَلام كَفَضْل اللهِ عَلي خَلْقِهِ».[1]
«اِنَّ كَلامَ الباري سُبحانَهُ لايَشْبَهُ كَلامَ الخَلْقِ كَما لايَشْبَهُ أفعالُهُ أفعالَهُم»[2]
مگر نه اينكه قرآن تجلّيِ خاصِ خداوند سبحان مي‎باشد بي‎آنكه به چشم بصر بتوان مشاهده كرد، و به چشم بصيرت به كُنهِ ذاتش پي برد:
«فَتَجَلّي لَهُم سُبْحانَهُ في كِتابِهِ مِنْ غَيْرِ اِنْ يَكُونُوا رَأوْهُ بِما أراهُم مِنْ قُدْرَتِهِ».[3]
تجلّي اعظمي كه ملموس‎ترين و مشهودترين شهود و حضور را جلوه‎گر است:
«اللّهُمَّ اِنّي أسئلُكَ بِالتَّجلّيِ الأعْظَمِ في هذِهِ اللَّيْلَةِ مِنْ الْشَهْرِ المُعَظَّمِ».[4]
از اين رو، آنكه شوق ديدار معشوق بسر مي‎پروراند و در هوايِ وصالش، شب را به صبح مي‎رساند و از درد هجران و لذتِ حضور به سجده در آمده، مُهر از رازِ دل برگرفته، عقده‎ها را گشوده، در خلوتِ انسِ محبوب به نجوا در آمده است و گريان و نالان درمانِ درد مي‎جويد و سكونت در جوارش را مسئلت مي‎نمايد.[5]

قرآن كلام خدا و تجلي اسم جامع و اعظم الهي كه همة بشريت و انديشه‌هاي حقيقت جو را به تدبر در آن فرا مي‌خواند، آن جا كه مي‌فرمايد: «كتابٌ انزلناهُ اليك مبارك ليدّبّروا آياتهِ و ليتذكَّرَا اُولوا الاَلباب»؛[1] اين كتابي است پر بركت كه بر تو نازل كرده‌ايم تا در آيات آن تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند.
قرآن معجزة جاودان الهي است كه راه و رسم زندگي توحيدي و سعادت آفرين را به انسان مي‌آموزد. «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، هنگامي‌ كه شما را به سوي چيزي مي‌خواند كه شما را حيات مي‌بخشد».[2]
قرآن به عنوان كتاب هدايت و راهنماي براي انسان همة صحنه‌هاي زندگي مادي و معنوي او را در بر مي‌گيرد.
شماي قلمروي زندگي ظاهري و باطني، فردي و اجتماعي،‌اخلاقي و حقوقي، دنيايي و آخرتي وغير آن را از آغاز آفرينش و مبدأ شناسي تا مسير و برنامه زندگي و سرمنزل نهايي، همه مورد توجه تشريع و تبيين الهي است.

قرآن پيام حيات‌بخش و جاويداني است كه براي هدايت بشريت به سوي سعادت نازل شده است و انسان‌ها را به علم، پاكي و صداقت فراخوانده، حيات طيبه را به آنها مي‌نماياند.
اين نوشتار در پي آن است تا ديدگاه‌هاي مختلف دربارة جامعيت قرآن را بررسي كند. و به پرسش‌هاي زير پاسخ دهد:
الف) آيا قرآن شامل تمام علوم و فنون و قوانين اجتماعي، حقوقي و... است؟
ب) آيا قرآن فقط در صدد بيان مطالب اُخروي و معنوي است و كاري با زندگي مادي و دنيوي انسان ندارد؟
ج) آيا قرآن توان پاسخ‌گويي به نيازهاي انسان در عصر حاضر را دارد؟
در پاسخ به اين پرسش‌ها كه در حقيقت سؤال از جامعيت قرآن در پاسخ‌‌گويي به نيازهاي اخروي و دنيوي انسان است، سه ديدگاه عمده قابل طرح است، كه به طور مختصر به نقد و بررسي آنها خواهيم پرداخت.

در معناي قرآن وجوه پنج گانه اي گفته شده است [1] كه مي توان آن ها را به سه دسته تقسيم نمود:
1ـ قرآن، اسمي جامد و غيرمشتق و علم ارتجالي است و بدون آن كه پيشينه استعمال در زبان عرب داشته باشد، خداوند به عنوان اسم خاص براي وحيي كه بر پيغمبرش نازل فرموده، قرار داده است; مثل تورات و انجيل كه اسم براي كتاب هاي حضرت موسي(ع) و عيسي(ع) هستند (شافعي).
2ـ قرآن، اسمي است مشتق ولي غيرمهموز:
الف) مشتق از قرن الشي ء بالشي ء; يعني چيزي را به چيزي ضميمه كردن. علت اين نامگذاري، مقرون بودن سوره ها و آيات و حروف به يكديگر است (اشعري و جمعي ديگر).
ب) قرآن، مشتق از قرائن، جمع قرينه است; زيرا آياتش همانند يكديگرند و بعضي بعض ديگر را تاييد مي كنند. هر آيه از قرآن، قرينه آيات ديگر است (فراء).
3ـ قرآن مشتق و مهموز است:

جامعيت قرآن از نگاه نهج‏البلاغه
جامعيت و جاودانگي قرآن كريم از مهمترين مباحث زير بنايي، جهت‏شناخت اين كتاب الهي و يكي از موضوعات بحث‏انگيز امروزي است. قطعا تشريح و بررسي دقيق و عميق اين موضوع مي‏تواند بر ادعاهاي پوچ در اين زمينه خط بطلان كشد.
در پرتو مساله جامعيت، موضوع وجود تمامي علوم مختلف در قرآن كه از نظريه‏هاي افراطي به شمار مي‏آيد حجيت قرآن كريم و نظريه اهل حديث در اين باره و نقد و بررسي اين ديدگاه مورد بحث قرار مي‏گيرد.
نهج البلاغه، اخوالقرآن و بهترين و نابترين منبعي است كه مي‏تواند ره پويان طريق را در شناخت صحيح و حقيقي قرآن مجيد ياري دهد.
در نگاه اميرمؤمنان علي عليه السلام، قرآن نسخه‏اي جامع و جاوداني است كه از نيازهاي بشر براي رسيدن به سرمنزل سعادت و كمال، فروگذار نكرده است. حضرت در موارد گوناگون و به شيوه‏هاي زيبا و حكيمانه به ترسيم اين ويژگي پرداخته است ; در يكي از خطبه‏هاي نهج‏البلاغه[1] با استناد به آيات قرآن، جامعيت آن را بوضوح تشريح كرده است.

خداي سبحان در سوره‌ي مباركه‌ي «توبه» قرآن كريم را «كلام الله» معرّفي نموده: « وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ»[1]؛ اگر مشركي در حين جنگ (براي بررسي مسائل اسلامي) از شما امان خواست، او را امان دهيد تا كلام الله را بشنود.
اكنون بايد روشن شود كه كلام بودن قرآن به چه معناست و تفاوت كلام خدا با كلام بندگان در چيست؟
قرآن كريم در آيات گوناگون خود، اصل تكلّم و سخن گفتن خداي سبحان را به طور صريح تأييد مي‌فرمايد. در مورد خلقت آدم ـ عليه السّلام ـ مي‌فرمايد: « وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَه‌ي إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَه‌ي»[2] در اين آيه‌ي كريمه، سخن از گفتگوي خداي سبحان با ملائكه و فرشتگان است.
درباره‌ي ميقات و تكلم خداي سبحان با موساي كليم ـ عليه السّلام ـ چنين آمده است: « وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ»[3] « وَ كَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَكْلِيماً»[4].
خداوند در شب معراج نيز با رسول خاتم خود، به خالصترين قسم وحي و تكلّم، سخن گفت كه « فَأَوْحي إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحي»[5] آنچه كه افراد عادي از كلام به ياد دارند، آن است كه الفاظي براي معاني مخصوصي وضع شود و انسانها با استمداد از فضاي دهان و حنجره، آن را تلفّظ كنند و در اين گونه كلام، از آن جهت كه الفاظ براي معاني خاص وضع مي‌شوند، قرارداد و اعتبار وجود دارد و از آن جهت كه صوت و لفظ در كار است، از دهان و حنجره بايد ادا شود.
كلامي كه خداي سبحان به خود نسبت داده يقيناً منزّه از صوت و لفظ و اعتبار است و براي آنكه روشن شود كه مقصود از كلام خداوند چيست، بايد نخست معناي «كلمه» را در قرآن بيابيم. «كلمه» در لغت عرب به معناي آن است كه چيزي، نهان را آشكار كند و از پنهان خبر دهد و اگر در عرف، به كلمات متشكّل از حروف. «كلمه» مي‌گويند، براي همين است كه «مُعربٌ عمّا في الضمير» است يعني آنچه را كه در نهان متكلم است آشكار مي سازد و افكار و حالات و خواسته‌هاي دروني او را به افراد ديگر كه گوش شنوا داشته باشند، مي‌فهماند.

 

اسلام دين انديشه و تفكر، و قرآن كتاب خرد، انديشه و تعقل و عمل است، هر انساني كه كم‌ترين اطلاعي از قرآن داشته باشد و يك نگاه اجمالي به آن نموده باشد، اين مطلب را به خوبي در مي‌يابد كه هيچ صفحه از صفحات قرآن نيست كه در آن از انديشه، فكر،‌تعقل، تدبر، دقت و عبرت و ... هم چنين عمل و رفتار، ‌سعي و تلاش سخن يا سخناني به ميان نيامده باشد.
مرحوم علامه طباطبايي مي‌گويد: «چيزي كه قابل شك و ترديد نيست، ‌اين مسأله است كه حيات و زندگي انسان يك حيات فكري است، بدون انديشه زندگي انسان پا نمي‌گيرد در نتيجه هر چه انديشه صحيح‌تر و كامل‌تر باشد حيات انسان نيز دير پاتر خواهد بود، و اين حقيقت را قرآن در آيات مختلفي مانند سورة انعام، آية 122، زمر،‌آية 9؛ و مجادله،‌ آيه 11 و... بيان نموده است.[1]
در قرآن كريم بيش از هزار بار از «علم» و دانش (محصول انديشه) در «ماده» و شكل‌هاي مختلف سخن به ميان آمده، و بيش از پنجاه نوبت به صورت‌هاي گوناگون از «عقل و تعقل» و مدح آنهايي كه عقل خود را به كار مي‌گيرند، و مذمت و سرزنش از آنهايي كه فكر و

بهترين معرّف براي شرح اوصاف قرآن كريم همانا خود قرآن مجيد است و اگر در سخنان عترت طاهره ـ عليهم السلام ـ توصيف قرآن مشاهده مي‌شود باز به استناد خود قرآن حكيم است، ليكن بهره‌برداري از آن به عهده همتاي وي يعني ثقل اصغر مي‌باشد كه به نوبه خود، قرآن ناطق‌اند، و در هيچ مرحله از مراحل كمال هستي از قرآن جدا نبوده و قرآن نيز در هيچ مقام از مقام‌هاي وجودي از آنان جدا نخواهد بود، و اگر كمالي در قرآن باشد كه عترت طاهره ـ عليهم السلام ـ فاقد آن باشد، يا كمالي در عترت طاهره ـ عليهم السلام ـ باشد كه قرآن حاوي آن نباشد، اشكال جدايي اين دو وزنه‌ي وزين از هم لازم مي آيد كه روايت متواتر نبي اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ آن را براي هميشه مردود مي‌داند.
آنچه فعلا موردنظر است، رسالت‌ قرآن كريم مي‌باشد، يعني پيام چيزي كه انسان كامل با دريافت آن به سِمَت والاي رسالت منصوب مي‌گردد، چون رسالت هر پيامبري به گرفتن وحي تشريعي او است كه متن پيام و گوهر رسالت خواهد بود، و شناخت رسالت هر پيامبري در گرو معرفت وحي تشريعي او مي‌باشد، چه اينكه نزول هر پيامي به اندازه‌ي ظرفيت هستي آن انسان متعالي خواهد بود، و از رهگذر تفاوت انبياء با هم: «فَضّلنا بَعضَ النبيّين عَلي بَعض[1]ٍ» و امتياز آنان از هم: «تلك الرُّسل فضَّلنا بعضهم علي بعض»[2] مي‌توان به تفاوت پيام‌ها از هم پي برد، زيرا پيام‌ها گر چه هدف مشتركي دارند ليكن در سعه و ضيق معارف از هم جدا بوده و در انيق و عميق بودن، همتاي هم نيستند.

معارف والا و ارزشمند قرآن مجيد، انواري است الهي كه فطرت همگان را به سوي خود فرا مي‎خواند و در دل مؤمنين تأثير گذار است. همة مسلمين قرآن را به عنوان كلام الهي قبول دارند گرچه درجات ايمان و تعبد به قرآن متفاوت است ولي ايماني ارزشمند است كه انسان مومن پس از شناخت حقانيت و عظمت قرآن، از روي تعبد محض به معارف نوراني آن ايمان داشته باشد.
«راسخان در علم» و تعبد فوقِ علمي به قرآن:
بايد در برابر قرآن، همچون «راسخان در علم» بود كه بي‎چون و چرا و با آرامش كامل به تمامي قرآن أعمّ از «محكم و متشابه» ايمان آورده‎اند چه حقيقت آن را دريابند و چه در حجاب قرار گيرند، چرا كه اينان ريشه در سرزمين علم دوانده، از آن تغذيه نموده، همچون درختاني تنومند به غلظت و استحكام رسيده‎اند و در نتيجه بيش از هر كس ديگر به حجم عظيمِ مجهولات و ناچيزي علمِ بشري پي برده‎اند.
اينان براساس علم و معرفتِ عميق و ريشه دارشان خدا را شناخته، عاشقانه به او رو آورده‎اند و با كلامش مأنوس گشته‎اند و در اين انس و رفاقت بارها و بارها به معراج رفته حضور حق را به چشم دل شهود كرده، از لذّت ديدار جمالش سرمست گشته‎اند، چرا كه قرآن تجلّي خدايِ رحمان و درياي بيكران علم خداست.

قرآن كريم روح را از عالم غيب مي‌داند و بدن را در قلمرو شهادت، و اصالت از آن غيب است كه واسطه‌ي فيض خداي سبحان بوده و مستفيض‌هاي نشأه شهادت را برخوردار مي‌نمايد، بنابراين اوصاف روح كه مهم‌ترين آنها اعتقاد است اصل بوده، و تأمين نيازهاي بدن كه در گرو مسائل مالي و مادي است يعني اقتصاد فرع مي‌باشد، گر چه تفكر اقتصادي و طرح و برنامه‌ريزي دقيق مسائل پيچيده‌ي آن جزء برجسته‌ترين علوم به شمار مي‌آيد، ليكن هر علمي از آن جهت حاكي معلوم است كه ارزش خود را از معلوم دريافت مي‌كند، لذا علم خداشناسي و پيامبرشناسي و امام شناسي و معادشناسي و مانند آن از اصول كلي اسلام چون حاكي از عالم غيب و قلمرو روح است، ارزش والاي خود را از آن معلومهاي ارزشمند كسب مي‌نمايند.
منظور از اين ارزش همانا قوّت درجه‌ي وجودي است كه از امور حقيقي به شمار مي‌آيد، نه ارزش اعتباري، تا از محدوده‌ي حقيقت فرود آمده باشد و داخل در عناوين اعتباري گشته و با اعتبار گوناگون معتبران دگرگون شود، گر چه اقتصاد در فرهنگ قرآن روبناست نه زير بنا، ليكن اسلام هرگز نسبت به سائر مسائل روبنائي و فرعي بي‌اهميت نبوده و نيست.
مال و آنچه جداي از حقيقت روح آدمي است، كمال انسان محسوب نمي‌شود بلكه وسيله‌ي رفع نيازهاي طبيعي مي‌باشد و چون تهيّه‌ي وسائل آن بدون رنج نيست مقدار معقولي از كشش درون و لذّت مالك شدن در نهان طبيعي انسان ـ نه فطري وي ـ ذخيره شده است تا به بها و بهانه‌ي آن، رنج تحصيل مال تحمّل شود.

 

رسالت قرآن ـ آيت الله جوادي آملي

قرآن كه خود، علم ممثَّل است، بيش از هر چيز جوامع بشري را به دانش فرا مي‌خواند چون با سرمايه‌ي بينش علمي، فروغ هدايت آن روشن‌تر مي‌شود، زيرا گر چه رهنمود قرآن در بشارت دادن و بيم‌دادن عالم است... «لِيَكُونَ لِلعالَمينَ نَذيراً»[1]، ليكن سودمندان از آن، كساني‌اند كه از زبانه دوزخ هراسناك‌اند: «انّما اَنتَ مُنذرٌ مَن يخْشاها»[2] و هراسناكان از شعله جهنم، زياد نيستند و مهم‌ترين آنان عارفان به خداي سبحان و عالمان به احكام و حكم اويند: «اِنَّما يَخْشَي الله مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»[3] و در پرتو خدا باوري و خدا پروائي، شايسته‌ي هم‌نشيني فرشته‌ها شده و در صحنه‌ي برجسته‌ترين معارف الهي يعني توحيد به شهادت نشسته و اداي شهادت آنان مسموع گوش دل صاحبدلان شده، و مُهر تأييد و امضاء خداي واحد را به همراه خود دارد: «شَهِدَ الله اَنَّهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ وَ المَلائِكهُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسطِ لا اِلهَ اِلّا هُوَ الله العَزيزُ الحَكيمُ»[4].
رسالت قرآن در دعوت به معرفت، شامل همه اركان آنست؛ يعني هم مبدء را كه خداي سبحان و نام‌هاي نيكو او ومظاهر گوناگون آنهاست به عنوان مبدء شناسي عنوان مي‌كند و هم معاد را كه همان مبدء‌است با نام‌هاي نيكو ديگر ارائه مي‌دهد و هم رابط بين آغاز و انجام را كه مظاهر نام‌هاي نيكو ديگر خداي سبحان‌اند هدايت مي‌كند، ضمنا جهان‌شناسي و انسان‌شناسي را كه هر كدام بنوبه‌ي خود مظهر نامي از نامهاي مبارك الهي‌اند تعليم مي‌نمايد، و نحوه پيدايش و پرورش بسياري از موجود‌هاي روح‌دار يا بدون روح را به منظور تشريح آيات آفاقي وانفسي گزارش مي‌دهد.

(و شروط و موانع بهره‏مندي از آن)
مقدمه
قرآن مجيد براي نزول خود اهدافي را ذكر كرده است. اين اهداف در سه مجموعه قرار مي‏گيرند: بخشي ناظر به بعد بينش و فكر انسان است، بخشي‏ديگر به‏گرايش‏هاي انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مد نظر قرار داده است. گزارشي از اين سه بخش در پي مي‏آيد:
الف) اهداف قرآن در بعد بينش
1- رهايي از غفلت
قرآن مجيد يكي از اهداف خود را نجات انسان از غفلت معرفي مي‏كند: «تنزيل العزيز الرحيم لتنذر قوما ما انذر آباؤهم فهم غافلون‏» (يس:6); قرآن فرستاده خداي شكست‏ناپذير و مهربان است تا كساني را كه پدرانشان بيم داده نشده‏اند بيم دهي; زيرا ايشان غافل‏اند. در اين آيه، نجات مردم از غفلت، هدف قرآن تلقي شده است و براي تحقق چنين هدفي مي‏فرمايد: بايد مردم بيم داده شوند تا به هوش آيند و از غفلت رهايي يابند.
انسان براي رسيدن به كمال واقعي خود، بايد در چندراهي‏ها، راه صحيح را برگزيند و براي گزينش، بايد به راه‏هاي گوناگون و سود و زيان هر يك توجه داشته باشد; ولي گاهي انسان در اثر سركشي غرايز، به‏گونه‏اي مي‏شود كه تا حد حيوان تنزل مي‏كند و از توجه به راه‏هاي گوناگون غافل مي‏شود. اين غفلت ريشه بسياري از گمراهي‏ها و انحرافات است. قرآن مجيد در توصيف جهنميان مي‏فرمايد: «اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون‏» (اعراف:179); اين گروه با آنكه چشم و گوش و عقل دارند از آنها بهره نمي‏گيرند; همانند چهارپايان، بلكه از آنان نيز گمراه‏ترند; زيرا اينان غافلان‏اند.
انسان در اثر غفلت، اصلا توجه خود را به خدا، معارف حق و راه‏هاي تكامل از دست مي‏دهد، تا چه رسد به آنكه آنها را برگزيند و بدان‏ها دل بندد و در مسير آن‏ها حركت كند. قرآن مي‏فرمايد: برخي انسان‏ها از خدا،[1] آخرت [2] و آيات الهي، [3] كه نقش بسزايي در سعادت آنان دارد، غافل شده‏اند، بايد به آن توجه كنند.

 

قرآن مجيد با توجه به جامعيت و گستردگي عنايتش به تمامي ابعاد انسانها،آثار و ثمرات فراواني دارد که اين آثار را مي توان در انس با قرآن دريافت:
تفكر
اگرچه اسلام دين تسليم است اما اين به معناي تقليد كوكورانه نيست. بلكه تقليدي است همراه با آگاهي و تفكر در مورد دستورات اسلام و لذا قرآن نيز همواره به انديشيدن در مورد مسائل مختلف دعوت مي‌كند. براستي اگر قبل از هر كار، انسان، لحظاتي فكر مي‌كرد چه مشكلاتي كه از انسان و جوامع انساني حل نمي‌شد.

دين اسلام مجموعه‌ي ادّعا و دعوت است يعني ادّعاي نبوت نبي اكرم ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ و دعوت به پذيرش اصول و فروع آن، گر چه برخي از احكام فرعي جنبه‌ي تعبدي دارد و از دسترس حس و عقل متعارف بيرونست و مصالح آن بعد از گذشت زمان و آزمون دراز مدت روشن مي‌شد، لذا خداوند فرمود: «وَ يُعَلِّمكُم ما لمْ تكُونُوا تَعْلَمُونَ»[1] يعني پيامبر گرامي ـ صلّي اللّه عليه و آله ـ چيزي بشما ياد مي‌دهد كه نه تنها شما آن را نمي‌دانيد بلكه نمي‌توانيد از نزد خود فرا گيريد.

انسان و سايرمخلوقات در برابر عظمت قرآن- شيوه هاي هدايت قرآن
(لـو انزلنـا هذاالقـرآن علـي جبل لـرايته خـاشعا متصـدعا مـن خشيه الله و تلك الامثـال نضـربها للنـاس لعلهم يتفكرون.) «اگر ايـن قرآن را بر كوهي فرو مي فرستاديم, يقينا آن(كوه) را از بيـم خدا فروتـن(و) از هـم پاشيده مي ديدي. و ايـن مثل ها را براي مردم مـي زنيـم باشـد كه آنان بينديشنـد.»«تصـدع»همان «تفرق»است و ايـن كه كسي را كه سردرد دارد «صداع»مي گويند براي آن است كه انسان احساس مـي كند ايـن اعصاب دارد از هـم جدا مي شـود, احساس تصدع مي كند يعني تفرق اعصاب سر مي كند. هـم چنيـن وقتـي كه مطلب سنگيـن باشد و انسان در آن مطلب غور كند سرش درد مي گيرد لذا خداوند فرمود: كوه سردردي گرفت و ايـن سردرد و صداع او مايه تصدع او مي شد و ايـن تصدع او جوارح او را خاشع مي كرد و قهرا ريز ريز مي شد, كوه كه ريز ريز مي شـود كره زميـن هـم متلاشي خـواهد شد, چـون كره زميـن به كـوه زنده است. خـداوند سبحان در آيات فراوانـي كـوه ها را به منزله لنگر كره زميـن مـي داند.

 
 



همه ايـن بحث ها در مسئله آخـري از سـوره مباركه حشـر ان شاءالله روشـن خـواهد شـد كه اينها هيچ ارتباطـي به مقام ذات اقدس الله ندارد چـون بارها به عرض رسيد كه انبيا در ايـن جا راه ندارنـد تا چه رسد به ديگران, صفات ذاتـي هـم كه عيـن ذات حق است آن جا هـم احـدي راه ندارد. تمام ايـن تجليات و ظهورات و امثال آن در محـور فعل است و تعينات فعلي, آن جا كه كار خداست همه بحث ها در ايـن محـور است آن جا كه ذات خـداست اوليـن مـوحـد و مـولاي همه مـوحـدان كه حضـرت امير ـ سلام الله عليه ـ است به همه اعلان خطر كرد كه آن جا منطقه ممنـوعه است «لايـدركه بعدالهمـم و لا يناله غوص الفتـن»احـدي آن جا راه ندارد انبيا آن جا راه ندارند تا چه رسـد به شـاگـردان آن ها. تمام ايـن بحث ها در محـور تعينات و ظهورات فعلـي ذات اقـدس الهي است ايـن فعل اگر چنان چه بر كـوه بتابد كـوه متلاشـي مي شـود.

ايـن معنا را كه معادل و هم سنگ و هـم ترازوي هميـن آيه سـوره حشـر است كه: «لـو انزلنا هذاالقرآن علـي جبل لـرايته خـاشعا متصـدعا مـن خشيه الله». قرآن و اهل بيت عدلانند و هر كدام از ديگري جـدا نخـواهد شد. آن بيان «لو احبني جبل لثهافت»هميـن بيان است, منتها مرحوم سيد رضي ـ رضـوان الله عليه ـ اين چنيـن معنا مي كند كه اگر كسي محب مـن باشد آن قدر مسائل و مشكلات بر او وارد مـي شـود كه از پا در ميآيد. خـوب آن معنا هـم في نفسه حق است اما نه آن معناي لطيفي كه از اين جمله متوقع است.

به عبارت ديگر, يك سلسله آياتـي است كه مـي گـويد از انسان كاري برمي آيد كه از آسمان ها ساخته نيست چه رسد به زميـن و سلسله جبال: عظمت قرآن «انا عرضنـا الامـانه علـي السمـوات والارض والجبـال فـابيـن ان يحملنها و اشفقـن منها و حملها الانسان انه كان ظلـوما جهولا»و آياتي مشابه اين. پس اين دسته از آيات دلالت مي كند برايـن كه از انسان كـاري سـاخته است كه از آسمـان هـا و زميـن و سلسله جبـال ساخته نيست و هـم انسـان بزرگ تـر از آسمان ها و زميـن است. دسته ديگر آياتـي است كه مـي فرمايد آسمان ها و زميـن و كـوه ها از شما بزرگ تـرنـد. ايـن دو دسته آيات جمع شـان چگـونه است.

 

قرآن, در بخـش ديگري از روش استـدلال نحـوه استـدلال انبيـاي سلف ـ عليهم السلام ـ را بـا طاغوتيان عصرش نقل مـي كند كه فلان پيامبر با فلان طاغي اين چنيـن استدلال كرده است. همه اين ها براهيـن عقلي است و يكـي از روش هاي هـدايت است بـراي كسـانـي كه قـدرت تفكـر دارند. 2ـ تقليدايماني: روش ديگر تقليد ايماني است.

حالا بياييـم در قرآن معاذالله تحميل كنيم بگـوييـم, نه, قرائت آن اين چنيـن نيست, بلكه اين گونه است كه: «واجعل لنا مـن المتقين اماما». جمع ميان سه راه هدايتي جمع هر سه راه عقل, تهذيب نفـس و تعبد ايماني ممكـن و شدني است ; يعني هم انسان با برهاني كه خـود قرآن اقامه كرده است هـم با ظواهر ديني و هـم با تهذيب نفـس مـي تـواند حركت كند. يقينـي كه خـداي سبحان به ابراهيـم ـ سلام الله عليه ـ داد با درس خـواندن به دست نيـامـد, چـون وضع حضـرت ابـراهيـم مشخص بود: دوران كـودكي را در غار گذراند كم كـم آمد بيرون و فرمـود: «و كذالك نـري ابـراهيـم ملكـوت السمـوات والارض و ليكـون مــــــن الموقنين.»ما ملكوت را نشانـش داديـم تا او اهل يقيـن بشـود. خـوب ايـن راه را هـم كه به ما نشان دادنـد فرمـود: چرا شما در ملكوت سفر نمي كنيد؟ «او لـم ينظروا في ملكـوت السموات والارض»ما را نه تنها تشـويق كردند, تـوبيخ كردند كه چرا نگاه نمي كنيد چرا نمـي رويد. پـس يك راهـي است رفتنـي, به ما گفته انـد كه اگر قدري جلـوتر رفتي هـم اكنون كه ايـن جا نشستي جهنـم و اهلـش را مي بيني: «كلا لو تعلمون علم اليقيـن لترون الجحيم»حالا ببينيد بر سر اين آيه چه ها آوردند گفتنـد بين ايـن دو جمله چيزي محذوف است كلا لـو تعلمـون علـم اليقيـن مثلا عمل صالح مـي كنيد بعد اگر مرديد لترون الجحيـم خـوب بعد اگر مرديد همه لترون الجحيمند چه كافر چه غيركافر, ديگر نيازي نـدارد كه بفرمايـد اگر اهل يقيـن باشيد جهنـم را مي بينيد. چرا ما بگوييـم آن در آيه شريفه فـوق, وسطهـا محذوف است, لذا بـرخـي چيزي به عنـوان پسـونـد بــــراي «لـوتعلمون علـم اليقيـن»در تقدير گرفتند كه با آن هـم آهنگ نيست و يك چيزي به عنـوان پيـش وند براي «لترون الجحيـم»ذكر كـرده انـد كه با اين هـم سان نيست. چـرا ما اين چنيـن با قـرآن برخورد كنيم, فرمود: «كلا لوتعلمون علم اليقين لترون الجحيم ثم لترونها عين اليقيـن ثـم لتسئلـن يومئذ عن النعيم»فرمود شما اگر اهل علـم اليقيـن باشيد جهنـم را مي بينيد نشانش ايـن است كه عده اي هـم ديدند, در نتيجه اين راه رفتنـي است. پـس ايـن كه فرمـود: «ان هذاالقرآن يهدي للتـي هـي اقـوم», سه راه را به ما نشـان داد جمع اش هـم ميسر است هيچ كـس در هيچ شرايطي نمي تـواند بهانه بياورد, بعضـي كه اهل تهذيب نفـس نيستنـد براي آنها سخت است, چـون هر شب بايد غذا بخورند و هميشه بايـد بخـوابنـد, بالاخره يك نماز صبحـي هـم مي خوانند ديگر حالا هرچه شد, شد اهل ايـن كه شب كـم غذا بخـورد, يك مقداري سبك باشد سحري داشته باشـد اهل اين نيست. ايـن گـونه افـراد بالاخـره اهل فهم كه هستنـد, اگـر اهل فهم و تفكـر عقلـي باشند با استـدلال. بعضـي هستند كه نه اهل استـدلال انـد و نه اهل تهذيب, بلكه اهل ظواهر ديني انـد, قرآن ايـن راه ظواهر دينـي را به آنان معرفـي كرده است ; يعني هـم با ظواهر ديني در آن جا كه ظواهر ديني به نصاب اعتبار رسيده است و هـم با براهيـن عقلـي و استدلال ها آن جا هـم در صـورتـي طبق براهيـن به حد نصاب استـدلال رسيده باشد و هـم از راه تهذيب نفس در صورتي كه تهذيب به شرايط به نصاب لازم رسيده باشد وعده خـداي سبحان هـم كه هست: «الذيـن جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا»هم ما را تشـويق كرد و هـم فرمود كه اگر يك قدري ايـن راه را طي كردي مـن نشانت مي دهـم و هدايتت مي كنم.


آيت الله جوادي آملي- مجله پاسدار اسلام, ش 211و212
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    ختم کل قرآن کریم بصورت ماهانه
    از مطالب وبگاه قرآن هدی تا چه میزان راضی هستید؟
    از امکانات وبگاه قرآن هدی تا چه میزان راضی هستید؟
    کدامیک از موضوعات سایت نظر شما را بیشتر جلب می کند ؟
    استخاره آنلاین با قرآن

    سخنی از بهشت
    اوقات شرعی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 91
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 36
  • بازدید سال : 573
  • بازدید کلی : 2,996
  • نوای مهدوی
    

    مقتدر مظلوم :: نوای وبلاگ