2- به يادآوردن فراموش شدهها
خداوند بزرگ از راه فطرت، عقل و وحي، حقايقي را در اختيار بشر قرار داده، ولي انس با دنيا، لذايذ مادي و وسوسههاي شيطاني و هواهاي نفساني سبب شده است كه آن حقايق را فراموش كند. قرآن يكي از اهدافش به ياد آوردن آن حقايق است: «ان هو الا ذكر للعالمين» (تكوير:29); قرآن براي جهانيان جز يادآوري چيز ديگري نيست.
قرآن مجيد بر اين باور است كه انسانها امور بسياري را فراموش كردهاند. خداوند متعال، [4] نعمتهاي او،[5] آيات الهي، [6] پيمان و ميثاق خدا، [7] معارف و احكامي كه از سوي پروردگار در اختيارشان قرار گرفته است، [8] معاد و روز جزا [9] و اعمالي كه خود انجام دادهاند [10] اموري است كه انسان در طول زندگي خود آنها را فراموش ميكند و ضرورت دارد كه كسي آنها را يادآوري كند. برخي از انسانها گاه در اثر فراموشي خدا، خود را نيز فراموش ميكنند و دچار از خود بيگانگي ميشوند; «نسوالله فانساهم انفسهم» (حشر:19); خدا را فراموش كردند، خداوند هم آنان را نسبتبه خودشان دچار فراموشي ساخت.
انساني كه خود را فراموش ميكند ديگري را، كه بر او حاكم شده و در او نفوذ كرده است، خود ميپندارد. او فكر ميكند كه خودش ميخواهد و خودش تصميم ميگيرد، ولي در واقع، او نيست كه تصميم ميگيرد; هواي نفس، شيطان و انسانهايي كه او را مسخ كردهاند به او دستور ميدهند، دردهاي ديگران را، كه دشمنان او هستند، درد خود ميداند و درمان آنها را درمان خود ميپندارد; زيرا آنها را خود پنداشته است. او به دنبال هواي نفس و شيطان ميرود و ميگويد: دلم ميخواهد، خودم چنين تشخيص دادهام; «كالذي استهوته الشياطين في الارض حيران» (انعام:71); مانند كسي كه شيطانها او را فريفتهاند و عقل و دلش را ربودهاند سرگردان است، «كالذي يتخبطه الشيطان من المس» (بقره:275); مانند آن كه شيطان او را مس كرده، در او نفوذ نموده، تحتسلطه خود درآورده، او را از تعادل خارج كرده است و توان حركت در مسير تكامل خود را ندارد.
قرآن راه نجات از خودفراموشي و از خود بيگانگي را «ياد خدا» و فراموش نكردن او ميداند. اگر انسان خدا را به ياد آورد خداوند هم او را ياد ميكند: «فاذكروني اذكركم واشكروا لي و لا تكفرون» (بقره:153); پس مرا (خدا را) ياد كنيد، من هم شما را ياد ميكنم و مرا سپاس گوييد و كفر نورزيد. اگر خدا انسان را ياد كند از خودفراموشي نجات مييابد.
3- ارائه بينشهاي صحيح و ضروري
انسانها در شناختخدا و جهان دچار برداشتهاي نادرستي شدهاند و در بسياري از موارد، شناخت صحيحي از جهان، خود و خدا ندارند، چنان كه در موارد بسياري نميتوانند با اتكاء به ابزارهاي شناختبشري شناختهاي لازم را به دست آورند; «و ما اوتيتم منالعلم الا قليلا» (اسراء:85) قرآن مجيد ميفرمايد: ما قرآن را فرو فرستاديم تا همه شناختهاي صحيح و لازم براي هدايت انسان به كمال واقعياش را در اختيار او قرار دهيم; «و انزلنا اليك الكتاب تبيانا لكل شيء.» (نحل:89) اصلا دليل آمدن پيامبران: همين بوده است كه بشر از دستيابي به همه شناختهاي لازم و صحيح، كه براي سعادت وي ضروري ميباشد، ناتوان است.
4- ارائه دلايلروشن بر بينشهاي صحيح و ضروري
انسان براي پيمودن مسير صحيح كمال نيازمند آن است كه راه درست و صحيحي را، كه به كمال واقعي او منتهي ميشود، به او نشان دهند و بر صحيح بودن آن راه، دليل روشن و قطعي نيز داشته باشد تا عقلش سيراب گردد، به پيمودن مسير او را فرمان دهند و در طول راه دچار ترديد و توقف يا عقبگرد نشود و در برابر شهوات و وساوس شيطاني از حيث عقلي نلغزد. قرآن كريم هم راه راستين تكامل را نشان ميدهد و هم با پشتوانه دلايل روشن و يقينآور، استواري آن را تضمين ميكند. قرآن كريم در آياتي به اين حقيقت اشاره ميكند: «و بينات من الهدي و الفرقان» (بقره:185)، «قد جاءكم برهان من ربكم.» (نساء: 174)
البته نشان دادن راه به دو صورت ممكن است: نخست آنكه كليه جزئيات موضوع از سوي قرآن بيان شود و بر آن استدلال گردد. دوم آنكه راهي براي به دست آوردن جزئيات موضوع به ما نشان دهد و بر آن استدلال كند; مثلا، راه امامت را در اختيار ما قرار دهد و بر آن استدلال نمايد و ما از طريق آن راه، جزئيات را به دست آوريم، بدون آنكه براي هر مساله نيازمند استدلال باشيم. هرچند اين آگاهيها غير از ايمان به آنهاست، ولي علم زمينه ايمان را فراهم ميسازد و اگر بسيار شفاف باشد و به آن معتقد شود زمينهساز خشيت از خداست; «انما يخشي الله من عباده العلماء» (فاطر:28); همانا بندگان دانشمند از خدا ميترسند.
5- تبيين حق از باطل
تبيين مسائل اختلافي و ارائه معياري براي شناختحق از باطل در مسائل اختلافي و مشتبه، يكي ديگر از اهداف قرآن است: «و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه» (نحل:64); و ما كتاب را بر تو نازل نكرديم، مگر براي آنكه آنچه را در آن اختلاف كردهاند برايشان روشن سازي; «شهر رمضان الذي انزل فيه القرآن هدي للناس وبينات من الهدي والفرقان» (بقره:185); ماه رمضان است كه در آن، قرآن براي هدايت مردم و ارائه نشانههاي روشن هدايت و معيار تشخيص حق و باطل نازل شده است.
با آنكه بسياري از حقايق از طريق دل، عقل و وحي در اختيار انسان قرار گرفته، ولي وساوس شيطان [11] به شكلهاي گوناگوني جلوه حق را مشوه ميكنند، حتي در حقايق روشن نيز اختلاف ايجاد مينمايند، به گونهاي كه گاهي انسانهاي پاكسرشت نيز از تشخيص حق به طور كامل، ناتوان ميشوند. قرآن، كه كتاب هدايت هر انسان پاكسيرت است، براي زدودن زنگارهاي وساوس شيطاني از چهره حقيقت، گاه خود به بيان حقايق مورد اختلاف ميپردازد و گاه ميزان و معيار تشخيص حق و باطل را بيان ميكند; مانند ارجاع به اهل ذكر در آيه شريفه «فاسالوا اهل الذكر» (نحل: 42) و يا آياتي كه بر اعتبار عقل، تجربه و حجيت قول پيامبر و امام وجود دارد.
6- تدبر در آيات قرآن
تدبر و دقت در آيات قرآن در فهم آن نقش بسزايي دارد و در روايات نيز بر آن تاكيد فراوان شده و خواندن بيتامل و بيتدبر، بدونخير واسفبار ناميده شده است. درآيه شريفه29سوره ص ميفرمايد: «كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته»; كتاب پربركتي فرو فرستاديم تا در آياتش تدبر كنيد. در آيه83 سوره نساء فهم اعجاز قرآن در هماهنگي را منوط به تدبر دانسته است و در آيهاي ديگر ميفرمايد: آيا در قرآن تدبر نميكنند يا بر دلها قفل زده شده است؟ [12] از دو آيه اخير استفاده ميشود كه تدبر در قرآن زمينه پي بردن به حقانيت آن را فراهم ميسازد و انسان را به راه صحيح دستيابي به كمال رهنمون ميشود، مگر كساني را كه در اثر گناه بر دلهاشان قفل زده باشند.
7- تفكر
قرآن مجيد از «تفكر» بسيار ستايش كرده است و خود از طريق يادآوري يا بيان و توضيح آيات [13] با مثالها و توصيفهاي گوناگون [14] و با گزارش كردن داستانها، به بهترين بيان، [15] سعي دارد كه انسان را به فكركردن وادارد تا با انديشيدن درباره زندگي دنيا و آخرت [16] مسير تكاملي خود را شكل دهد و به مقدمه و گذرا بودن دنيا و جاودانگي آخرت پي ببرد و فريفته دنيا نشود و دنيا را هدف قرار ندهد.
[1] . اعراف: 205
[2] . روم:7
[3] . اعراف:136
[4] . بقره: 152
[5] . فاطر:3
[6] . طه:126
[7] . مائده: 14
[8] . اعراف: 165
[9] . اعراف: 51
[10] . كهف:57
[11] . نساء: 82
[12] . محمد: 24
[13] . بقره: 221
[14] . حشر: 21
[15] . اعراف:176
[16] . بقره:219
قرآن در خصوص اينكه هدف از نزول آن تفكر و انديشيدن است، ميفرمايد: «و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون» (نحل:44); و قرآن را به سوي تو فرو فرستاديم تا آنچه را نازل شده استبراي مردم تبيين كني و شايد بينديشند.
8- بهكارگيري عقل و فهم
عقل و دل انسان بسياري از حقايق را درك ميكند و در عمق جان به آن اعتراف دارد، ولي حاكميت هواهاي نفساني بر عقل، مانع از توجه به اين حقايق و اعتراف به آنها ميشود. يكي از اهداف نزول قرآن زمينهسازي براي به كارگرفتن عقل و فهم است: «انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون» (يوسف:2); ما كتاب خويش را به صورت خواندني عربي فرو فرستاديم تا شايد عقل را به كار بنديد. در آيه ديگري، ميفرمايد: «انظر كيف نصرف الآيات لعلهم يعقلون» (انعام:69); بنگر كه چگونه آيات را بيان ميكنيم، شايد كه دريابند و حقايق را فهم كنند.
از آيات شريفه ميتوان اين نكته را استفاده كرد كه قرآن با ذكر مقررات الهي، [1] هشدار نسبتبه تلاش شيطان براي گمراهي بشر، [2] توجه دادن به معاد [3] و ذكر مثالها [4] در صدد است تا زمينه به كاربندي عقل را در درك حقايق فراهم سازد.
9- آگاهي از يگانگي خدا
انسان تا به مرحله «توحيد در الوهيت» نرسد و معتقد نشود كه جز خداوند متعال موجود ديگري شايسته پرستش نيست، اهل نجات نخواهد بود. به همين دليل، همه پيامبران: مردم را به توحيد در الوهيت دعوت ميكردند. قرآن مجيد نيز، كه هدفش رساندن مردم به آستانه نجات و سعادت ابدي است، يكي از اهداف نزول خود را آگاه ساختن مردم از توحيد در الوهيت قرار داده است و ميفرمايد: «هذا بلاغ للناس... ليعلموا انما هو اله واحد» (ابراهيم:52); اين (قرآن) بيان رسائي براي مردم است... تا آنكه بدانند كه خدا يگانه معبود و موجود شايسته پرستش است.
از مجموع آنچه كه در بعد بينش ذكر شد، چنين نتيجه ميگيريم كه قرآن در مرحله اول سعي دارد كه انسان را از غفلت و بيخبرينجات دهد،سپسامورفراموش شده رابه خاطرش آورد. در مرحله بعد، زمينه بهكارگيري عقل و آمادگي براي فهم حقايق را فراهم ميآورد. پس از آن نيز بينشهاي ضروري و صحيح را در اختيار او قرار داده و بر آن استدلال ميكند، مسائل مورد اختلاف راتوضيحميدهد وانسان راتامرحله «توحيددرالوهيت»، كه سعادت او در گرو اعتقاد به آن است، به پيش ميبرد.
ب) اهداف قرآن در بعد گرايش
1- پند دادن
براي آنكه انسان مسير صحيح سعادت را انتخاب كند، علاوه بر بيرون آمدن از عالم غفلت و فراموشي و به دست آوردن بينشهاي صحيح و ضروري، بايد دل او نيز در گرو آن بينشها قرار گيرد، ولي توجه به ماديات و پيروي از هواهاي نفساني دل انسان را سخت و او را سنگدل ميسازد و آمادگي پذيرش حقايق را از او ميستاند. در چنين موقعيتي، ضروريترين عنصر مورد نياز عاملي است كه دل او را رام كند و به حالت فطري نخستين بازگرداند. آن عامل، «پند و موعظه» است. به همين دليل، يكي از نامهاي قرآن «موعظه» ميباشد و در آيات گوناگون از اينكه هدف قرآن موعظه كردن استسخن به ميان آورده است; مانند: «يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم» (يونس:57); اي مردم، شما را از سوي خداوندگارتان پندي آمد.
پذيرش حقايق غير از آگاهي از حقايق است. كم نيستند افرادي كه با آنكه حقيقتبرايشان روشن گشته، از پذيرش آن سرباز ميزنند و در برابر آن مقاومت و حتي جبههگيري ميكنند. قرآن مجيد از افراد و گروههايي نام ميبرد كه در برابر ادعاهاي حق انبيا: در عين يقين داشتن به آنها، موضع مخالف گرفته و تسليم نشدهاند و بويژه، برتريطلبي و ستمگري آنان سبب شده است كه حاضر به پذيرش حقايق نشوند: «جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما وعلوا» (نمل:14); آيات الهي را در عين آنكه بدانها يقين داشتند، به دليل ستمگري و برتريطلبي، انكار كردند. از اينرو، نقش «موعظه» دقيقا اين است كه زمينه را براي پذيرش دل و تسليم شدن در برابر حقايق فراهم سازد.
نكته شايان توجه آنكه موعظههاي قرآني صرفا بر اموري كه شهرت دارد (مشهورات) و مورد قبول توده مردم است متكي نميباشد، بلكه آنچه در مواعظ قرآني رعايت ميشود تكيه بر امور صحيح و درستي است كه فهم آن آسان و همراه با تعابيري است كه دل را تحت تاثير قرار ميدهد. به عنوان مثال، به اين موعظه قرآن توجه كنيد: «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني وفرادي ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة.» (سبا:46) روي سخن در اين موعظه با منكران نبوت است كه با نزول قرآن به عنوان معجزه الهي و درخواست همانندآوري، نبوت پيامبر اسلام(ص) برايشان به اثبات رسيده، ولي براي بهانهجويي يا در اثر شبههاي كه مغرضان مطرح كرده بودند، چنين ميپنداشتند كه پيامبر(ص) - نعوذ بالله - جنزده شده يا تحت تاثير نيروهاي ديگر، تصور كرده كه پيامبر است.
قرآن از مرحله استدلال، كه همانندآوري است، گذشته و ميفرمايد: چون شما در مقام استدلال نتوانستهايد همانند قرآن بياوريد پس پيامبري رسول گرامي(ص) ثابتشده است; ولي براي آنكه دلهاي آنان را تسليم اين حقيقت كند، ميفرمايد: «بگو من شما را فقط به يك چيز موعظه ميكنم: براي خدا بهپاخيزيد و به تنهايي و يا با همانديشي درباره نبوت پيامبر(ص) بينديشيد و ببينيد كه او جنزده نيست. اگر از نيروي تفكر خود، به دور از تعصب، كمك بگيريد نبوت او را تصديق خواهيد كرد. موضوع «موعظه» در اين آيه مطلب حقي است كه قبلا بر آن استدلال شده و در اينجا به طريقي آسان و روشن و به منظور رامساختن دلها، راه زدودن و تحت تاثير اغراض و انگيزههاي مخالف حق قرار نگرفتن را نشان ميدهد.
2- انذار و تبشير
فعاليتهاي اختياري انسان در اثر آگاهي و انگيزه، جامه عمل ميپوشد. براي حركت انسانها در هر مسير (اعم از حق و باطل) صرف آگاهي كافي نيست، بلكه علاوه بر آگاهي، انگيزه نيز لازم است و تا انسان نسبتبه كارهاي خير، انگيزه و نسبتبه كارهاي ناشايست، دافعهاي باطني نداشته باشد، در مسير صحيح قدم نميگذارد و به پيش نميرود. انسان بايد در كنار سيراب شدن عقل با توجه به نتايج و عواقب كارهاي خوب و بد، تمايل قبلي به خيرات و نفرت و انزجار نسبتبه شرور و زشتيها داشته باشد. اين نيز در پرتو «انذار» و «تبشير» حاصل ميشود. اينهمه تاكيد قرآن بر بهشت و جهنم و ذكر جزئيات و تفاصيل پاداشها و كيفرهاي آنجهاني، علاوه بر حقانيت آن، براي نقش عظيم آن در جهتدادن و به تلاش واداشتن انسان است.
بجز انسانهاي متعالي، كه عبادت را تنها به دليل شايستگي خدا براي عبادت يا محبت و يا سپاسگزاري انجام ميدهند، بيشتر انسانها شوق به بهشت و يا بيم از جهنم عامل حركت آنها در جهت عبادت خداست. افزون بر اين، انذار و تبشير براي انسانهايي كه در اثر كجرويها بيان استدلالي و موعظه برايشان سودي ندارد، هشداري است كه گه گاه آنان را از مسير انحرافي خويش باز ميدارد. قرآن مجيد يكي از اهداف خود را انذار و تبشير معرفي ميكند و ميفرمايد: «انزل علي عبده الكتاب ... لينذر باسا شديدا من لدنه ويبشر المؤمنين» (كهف:1و2); خداوند بر بنده خويش كتاب را فرو فرستاد... تا از عذاب سخت پروردگار بيم دهد و مؤمنان را بشارت گويد.
3- درمان بيماريهاي روحي
زدودن زنگارهاي دل، هم براي باورداشتسخن حق ضرورت دارد و هم براي ارتقا در نردبان تكامل و قرب به خدا نقش اساسي ايفا ميكند. قرآن كريم يكي از اهداف خود را شفابخشي اعلام كرده و ميفرمايد: «يا ايها الناس قد جاءتكم... شفاء لما في الصدور» (يونس:75); اي مردم، از سوي خدا برايتان... بهبودبخش بيماريهاي روحي آمد. تعبير «شفاء لما في الصدور» عام است و هرگونه بيماري دروني، خواه كفر و نفاق و گمراهي باشد و خواه ديگر امراض باطني را، كه مانع از رشد معنوي انسان است، دربر ميگيرد.
در آيه شريفه چهاردهم از سوره مطففين، قرآن دليل تكذيب معاد و روز جزا از سوي انسانهاي گناهكار و تجاوزگر را زنگارگرفتگي دلهايشان ميداند. در آيه دهم سوره بقره نيز دليل نفاق و نيرنگبازي منافقان را بيماري دل آنان ميداند. بههرحال، تا ظرف دل از زنگار بيماري گناهان و كارهاي ناشايست پاك نشود، بهترين معارف هم اگر در آن جاي گيرد، آلوده به شرك و نفاق ميشود و ثمربخشي خود را از دست ميدهد. قرآن درصدد است كه ظرف دل را پاك سازد و بيماريهاي آن را بهبود بخشد. تلاوت قرآن و دل سپردن به آن چنين اثري دارد كه در روايات آمده است: دلها همچون فلزات زنگار دارند، زدودن زنگار آنها با استغفار و تلاوت قرآن ميسر است.
4- هدايتپذيري و پندپذيري
اگر عقل سيراب شود، دل رام ميگردد و ظرف دل از زنگارها و بيماريها پالوده شود، آماده پذيرش هدايت قرآن و تسليم در برابر موعظه و پند آن ميشود. اين هدف ديگري است كه در آيات مطرح شده است. قرآن ميفرمايد: «ام يقولون افتراه. .. بل هو الحق من ربك... لعلهم يهتدون» (سجده:3); يا آنكه ميگويند: قرآن را به دروغ به خدا نسبت ميدهد...، بلكه قرآن حق است و از سوي خداوندگار تو است... تا شايد هدايت پذيرند. در آيه ديگري ميفرمايد: «كتاب انزلناه اليك.
[1] . انعام: 51
[2] . يس: 62
[3] . جاثيه: 5
[4] . عنكبوت:43
.. ليتذكر اولوالالباب» (ص:29); كتابي به سوي تو فرو فرستاديم... براي آنكه خردمندان از آن پند گيرند.
5- تقوا
يكي از اهداف قرآن ايجاد تقوا در انسانها است. قرآن ميفرمايد: «قرآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون» (زمر:28); قرآن عربي را، كه در آن هيچ كژي نيست، فروفرستاديم تا شايد تقوا پيشه كنند. «تقوا» يكي از عناصر مهم در بينش قرآني و در اصل، به معناي «خودپايي» است. انسان همواره در برابر خطرات، خود را ميپايد و مراقب خويش است. اين خودپايي ميتواند در برابر عذاب جهنم، خشم خدا و از دستدادن كمالاتي باشد كه انسان ميتواند به آنها برسد. به همين دليل، به نحوي بر «ترس» هم دلالت دارد. و اينكه گاهي تقواي الهي يا تقواي از جهنم را به ترس از خدا يا جهنم معنا ميكنند بر همين اساس است، وگرنه معناي اصلي آن «ترس» نيست. در اينجا اين سؤال مطرح ميشود كه «ترس از خدا» به چه معنا است؟ «ترس از خدا» ميتواند به دو صورت مطرح شود:
نخست آنكه از معصيتخدا برحذر باشد; زيرا معصيتخدا منشا همه عذابهاي اخروي و عقوبتهاي دنيوي است.
دوم آنكه خطر هميشه جسماني نيست، محروميت از رحمت و دوري از محبوب براي انسانهاي برجسته بالاترين رنج است. انسانهايي كه مراحلي از كمال را طي كردهاند بدين دليل از معصيتخدا دوري ميكنند كه نگران دورماندن از محبوب خود هستند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غير خدا بيمناكند و تقواي آنكه آنان راهميشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار ميدهد و نسبتبه غفلت از خدا ترسانند. برجستگان از بندگان خدا اصولا از توجه به غير خدا بيمناكند و تقواي آنكه آنان را هميشه در محضر خدا و خدا را حاضر و ناظر اعمال آنان قرار ميدهد و نسبتبه غفلت از خدا ترسانند.
تقوا هم در مرحله فكر و نظر مطرح است و هم در مرحله عمل و رفتار. اولين مرحله تقوا در بعد نظري، «حقيقت طلبي» است تا انسان گرفتارباطل نشود. چنينكسي وقتي با قرآن مواجه ميگردد بدان هدايتميشود ووقتي آياتخدا ومعجزاتالهي راميبيند، تسليم آن ميگردد و بدانها ايمان ميآورد. حضرت سلمان; با آنكه در محيط كفر و شرك متولد شد و در آنجا رشد كرد، ولي حقيقتطلبي و تقواي او موجب شد كه در پي يافتن آيين حق برآيد و سرانجام، به پيامبر اسلام(ص) برسد و ايمان آورد. قبلا گفتيم كه قرآن ميخواهد حقيقتطلبي را در انسان تقويت و شكوفا سازد.
بالاترين مراحل تقوا نيز برترين درجات كمال است كه انسان را شايسته آرامش يافتن در جوار رحمتحق ميسازد: «ان المتقين في جنات و نهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر:54 و 55); اهل بهشت در باغها و كنار نهرهاي بهشتاند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جادواني متنعماند.
اولين مرحله تقوا در بعد عمل نيز آن است كه آنچه را طبق فطرت خويش زشت مييابد از آن اجتناب ميكند. اين نوع تقوا را ميتوان «تقواي فطري» ناميد; زيرا فطرت آن را به انسان الهام ميكند، ولي اين اولين مرحله تقوا در مرحله عمل است. پس از اسلام آوردن نيز تقوا مطرح است. اما كساني از مراحل بالاتر هدايت قرآن برخوردار ميشوند كه مراتب ديگر تقوا را داشته باشند.
در قرآن مجيد، آنچه انسان بايد خود را از آن دور نگه دارد، مشخص گرديده است; و لذا آن جمله خداوند معاد آتش دوزخ فتنهاي كه فقط ظالمان را در بر نميگيرد، وضعيتحاضر و آينده هركسميباشد. پرداختنبههمهاينمواردونكتهسنجيهايموجود در آنها بافرصت محدود اين مقاله سازگار نيست. بنابراين، تقوا دارايدرجاتاست،و هرچند همه موارد آن مدنظر قرآن ميباشد ولي به نظر ميرسد در آنجا كه تقوا هدف نزول قرآن است، مرحله اوليه تقوا نيست; زيرا اگر چنان خصلتي (حقيقتطلبي) در انسان نباشد، از ابتدا به قرآن گوش فرانميدهد.
ج) اهداف قرآن در بعد عمل
1- شكرگزاري
انساني كه به اين مرحله رسيده استخود را با انبوهي از نعمتهاي خدا روبرو ميبيند و آماده ميشود تا در برابر اينهمه نعمتشكرگزاري كند. او اگر به نعمتها توجه نداشته باشد و يا از صاحب نعمت غافل باشد در صدد شكرگزاري برنميآيد. قرآن در آيات خود با برشمردن نعمتها و توجهدادن به اين نكته كه همه آنچه در اختيار انسان است، از خداست، اين زمينه را فراهم ميسازد. در چنين موقعيتي است كه انسان حقشناس به ولينعمتخود توجه ميكند و در مييابد كه همه چيز از اوست و جز نعمتهاي او چيز ديگري از خود يا ديگري ندارد. به شكرگزاري آن ذات اقدس مشغول ميگردد و تا آنجا پيش ميرود كه حتي عبادت خويش را براي خوف از دوزخ يا شوق به بهشت انجام نميدهد، بلكه انگيزه شكرگزاري از نعمتهاي بيشمار خدا او را به عبادت واميدارد. [1]
2- داوري بحق در مسائل مورد اختلاف
يكي ديگر از اهداف قرآن حل مسائل مورد اختلاف در مرحله عمل است. فطرت پاك انسان وي را به رعايت عدالت و اعطاي حقوق ديگران فراميخواند و در مقابل تجاوزطلبي، او را از اين كار باز ميدارد. پيامبران: از يك سو، با انذار و تبشير، زمينه كنارزدن تجاوزطلبي و عمل به خواست فطرت الهي و پاك انسان را فراهم ميسازند و از سوي ديگر، در موارد اختلاف بين انسانها قضاوت ميكنند و مصداق حقوق ديگران را تعيين مينمايند. البته پس از هر پيامبري در طول تاريخ، انسانها دچار انحراف شدهاند و با آنكه مسائل حقوقي برايشان روشن بوده، حقوق ديگران را ناديده گرفته و به آنان ستم روا داشتهاند.
همچنين به تدريج، با ايجاد انحراف در دين خدا و يا برداشتهاي ناروا از تعاليم دين، انسانهاي ديگر را گمراه ساخته و افراد را دچار اختلاف كردهاند. در چنين وضعيتي، فقط ايمان به خدا راهگشاي مؤمنان ميگردد. قرآن مجيد، كه پس از پيامبران فراوان گذشته رسيده، يكي از اهدافش قضاوت در مسائل اختلافي بين مردمان است. بنابراين، هدف قرآن در يك مرحله، تبيين مسائل مورد اختلاف از نظر فكري و در مرحله ديگر، قضاوت بحق در مسائل مورد نزاع است تا از انحراف بشر در مقام عمل جلوگيري به عمل آيد. در آيه213 از سوره بقره هدف بعثت همه انبياء و نزول كتب آسماني قضاوت، در مورد مسايل مورد اختلاف مردم دانسته شده است و اين نكته مطرح شده است كه پس از آمدن پيامبران نيز مردم به دليل تجاوزطلبي اختلاف كردند و در آيه 64 از سوره نحل ميفرمايد «و ما انزلنا عليك الكتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه» ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براي آنكه موارد مورد اختلاف ميان مردم را برايشان توضيح دهي و بيان كني.
3- تثبيت مؤمنان
خداوند ميفرمايد: «قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا» (نحل:102); اي رسول، بگو اين آيات را روحالقدس از جانب پروردگارت به حقيقت و راستي آورد تا اهل ايمان را در راه خدا ثابت قدم گرداند.
نزول وحي و تداوم آن، عامل ثبات مؤمنان در مسير خويش و نلغزيدن به جهات انحرافي است. هرچند تثبيت در مرحله «قلب» نيز مطرح شده، ولي ثبات قدم در مسير دين و تكامل بيشتر ناظر به مشكلاتي است كه در مقام عمل پيش ميآيد و انسان را در ادامه راه دچار تزلزل ميكند. قرآن مجيد با تقويب روحيه و توجهدادن بشر به خداوند و قدرت بينظير وي و نيز پاداش عظيم مجاهدان، امدادهاي غيبي فرشتگان و ذكر داستانهاي پيامبران: و مجاهدان گذشته، زمينه ثبات قدم مؤمنان و پيامبر(ص) را در مقام عمل فراهم ميسازد.
4- برپايي جامعه عادلانه
«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط» (حديد:25); همانا پيامبران خود را با دلايل و معجزات فرستاديم و برايشان كتاب و ميزان عدل نازل كرديم تا مردم عدالت را به پا دارند.
عدالت و قسط، هر دو با رعايتحقوق ديگران و دستيابي هركس به حق خويش مرتبط است، ولي قسط بيشتر ناظر به پيادهكردن قوانين عادلانه است. قرآن مجيد هدف نزول كتابهاي آسماني، از جمله قرآن، را اقامه قسط ميداند، آن هم قسط عمومي كه به دستخود مردم برپا شود; بدين معنا كه هدف، رشددادن جوامع است تا آنجا كه مردم، خود انگيزه اجراي عدالت پيدا كنند و آن را اجرا نمايند.
5- حاكميت قوانين خدا
«انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اريك الله» (نساء:105); اي پيامبر، ما قرآن را بحق به سوي تو فرو فرستاديم تا بدانچه خدا با وحي بر تو پديدار ساختهاست، حكم نمايي.
عدالت مورد نظر قرآن و اجراي آن (قسط) تنها در سايه قوانين الهي امكانپذير است. از اينرو، در اين آيه شريفه هدف از نزول قرآن را حكمنمودن پيامبر(ص) در بين مردم، طبق دستور و راي خدا ميداند. اجراي احكام ديني از يك سو، بر اساس قوانين عادلانه است و از سوي ديگر، به دست عادلترين انسانها به اجرا درميآيد. در نتيجه، در مراحل قانونگذاري و اجرا، ضامن عدالت اجتماعي است.
6- حاكميت دين خدا بر ساير اديان
«هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله» (فتح:28); او رسول خود (محمد(ص)) را با قرآن و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان غالب گرداند.
حاكميت دين خدا و غلبه آن بر ساير اديان، كه هدف ارسال پيامبر گرامي اسلام(ص) است، از ديگر اهداف اجتماعي نزول قرآن است.
[1] . «... و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار»، (محمدتقى مجلسى، بحارالانوار، ج 78، ص69)
اين نكته با توجه به خاتم پيامبران بودن آن حضرت روشنتر ميشود. نكته شايان توجه اينكه از آنجا كه سعادت واقعي انسان در قرب به خداوند متعال است و قرب به خداوند بستگي كامل به حاكميت دين حق بر جامعه بشري دارد و تمام مراحل پيشين و حتي اجراي عدالت و امنيت عمومي براي آن استكهمردم آزادانه به عبادت خالص الهي بپردازند و به بالاترين مراحل قرب الهي دستيابند، قرآن مجيد ميفرمايد: خداوند به كساني كه ايمان آورده و عمل صالح انجام دهند وعده داده است كه آنان را جانشينان و وارثان زمين گرداند، ديني را كه براي آنان پسنديده ستبرايشان مستقر سازد، به آنان امنيت ارزاني دارد تا تنها او را بپرستند و همتايي براي او در نظر نگيرند. [1]
7- خروج از ظلمتها به سوي نور
«كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الي النور» (ابراهيم:2); اين قرآن كتابي است كه ما به سوي تو فرستاديم تا مردم را به امر خدا، از ظلمات (جهل و كفر) بيرون آوري و به عالم نور برساني.
«نور» و «ظلمت» در اين آيه مصاديق فراواني دارد كه از يك سو، كفر و نفاق و زنگارهاي دل و هرگونه عاملي را كه موجب دوري و جدايي از خداست و از سوي ديگر، مراتب قرب به خداوند از آغاز تا پايان را دربر ميگيرد. بنابراين، مراتب گوناگون تقرب به خداوند مصاديق گوناگون خارج شدن از ظلمتها به نور است كه يكي از اهداف قرآن به شمار ميآيد.
8- هدايتبه راههاي امن و صراط مستقيم
«قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام... ويهديهم الي صراط مستقيم» (مائده:15 و16); براي هدايتشما نوري عظيم و كتابي با حقانيت آشكار آمد. خدا با آن كتاب هركه را در پي رضا و خشنودي او ستبه راههاي سلامت و صراط مستقيم رهنمايي ميكند.
قرآن كريم، كه نوري از سوي خداوند متعال است، كساني را كه در پي كسب خشنودي خدا باشند به راههايي كه از هر نظر سلامت است و كسي را كه در آن پاي نهد به سلامتبه سر منزل مقصود - كه خداست - ميرساند، هدايت ميكند. اين راهها ميتواند در طول يكديگر و نيز در عرض هم باشند. كساني كه در اين راهها قدم ميزنند در هر قدم، از ظلمتي رهايي يافته و به نوري نايل ميشوند و سرانجام، از سبل امن به شاهراه هدايت (صراط مستقيم) راهنمون ميشوند.
9- ورود به رحمت ويژه الهي و هدايتبه ذات او
«يا ايها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم في رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما» (نساء:174 و 175); اي مردم، براي هدايتشما از جانب خدا برهاني محكم آمد و نوري تابان به سوي شما فرستاديم. پس آنان كه به خدا گرويدند و به او متوسل شدند به زودي، آنها را به جايگاه رحمت و فضل خود در خواهد آورد و به راه راست رهنمايي مينمايد.
مؤمناني كه به اين ريسمان نوراني الهي چنگ زنند و پناه برند خداوند، خود، ايشان را در رحمت و فضل ويژهاش وارد ميسازد و از صراط مستقيم ويژهاي، ايشان را به ذات اقدس خود راهنمايي ميكند. آنان در اين جهان از همنشينان خدا و در سراي آخرت نيز در پايگاهي رفيع و راستين در آستان مقدس الهي خواهند بود. در آيه ديگري ميفرمايد: «ان المتقين في جنات ونهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر:54 و 55); اهل تقوا در باغها و كنار نهرهاي بهشت منزل گزيدهاند، در منزلگاه صدق و حقيقت، نزد خداوند عزت و سلطنت جاوداني متنعماند.
قرآن مجيد در كنار اهدافي كه براي خود برميشمرد، موانعي را نيز براي بهرهمندي از قرآن و رسيدن به اهداف آن مطرح كرده است. در اين بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهرهمندي از آن مطرح ميگردد:
الف _ شروط بهرهمندي از قرآن
قرآن مجيد در كنار اهدافي كه براي خود برميشمرد، شروط و موانعي را نيز براي بهرهمندي و رسيدن به آن اهداف مطرح كرده است. در اين بخش، ابتدا شروط و سپس موانع بهرهمندي از قرآن را مطرح ميكنيم:
1- در پي علم و يقينبودن
يكي از شروط مهم براي بهرهمند از قرآن آن است كه انسان در پي دستيابي به علم و يقين باشد، بخواهد به حقايق پي برد و بر گمان و حدس و امثال آن تكيه نكند. قرآن مجيد در پاسخ به مشركان و در مقام نفي شرك، همواره ميگويد كه آنان دنبال گمان، تقليد و شكاند و نسبتبه مدعاي خويش يقين ندارند; اگر راست ميگويند دليل قاطعي بر مدعاي خود بياورند. به هر حال، اگر كساني به دنبال هواهاي نفساني خود باشند و يا بر اساس گمان و شك بخواهند زندگي خود را بنا نهند، از قرآن بهرهاي نخواهند برد. در آيه 11 سوره توبه ميفرمايد: «قد فصلنا الايات لقوم يعلمون.» در آيه 11 بقره نيز ميفرمايد: «قد بينا الايات لقوم يوقنون.» مشابه اين، آياتي است كه چنين بياني دارند:«لقوم يفقهون» (انعام:98)، «لقوم يتفكرون» (يونس:24)، «لاولي الالباب» (آلعمران:190).
2- در اختيارداشتن قلب خود
در آياتي از قرآن مجيد ميفرمايد: «ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب» (ق:37); در اين، پند و تذكري استبراي آنكه داراي قلب هوشياري باشد.
انسان در اثر گناه و ياغفلت گاهي قلب و دل خود را در اختيار شيطان،هواينفس، غرايزحيوانيوانسانهايمنحرفقرارميدهد و آنان دلش را ميربايند. كسي كه دل ندارد - يعني، دل را به ديگري سپردهاست واو هرگونه كه ميخواهد بر آن حكم ميراند - نميتواند از قرآن بهرهمند شود. كسي از قرآن بهرهمند ميشود كه بر دل خود مسلط باشد. در روايات آمده است كه اگر شياطين پيراموندلپرسهنميزدندوآنرااحاطهنميكردندانسانميتوانستبه ملكوت جهان نظر كند و حقايق هستي را دريابد. بايد دل در اختيار انسان باشد تا آن را در اختيار قرآن و حقايق آن قرار دهد; در نتيجه، متاثر شود و به سوي كمال خويش حركت كند.
3- حيات و زنده(دل) بودن
در آيه 70 سوره يس ميفرمايد: «لينذر من كان حيا»; قرآن نازل شده است تا كساني را كه زندهاند بيم دهد. برخي انسانها مردهاند و مرده را هرقدر صدا بزني، موعظه كني يا حقايق را برايش بازگو كني اثري نخواهد داشت. انسانهايي كه در اثر گناه بر قلبهاشان مهر خورده و راه نفوذ معارف حق را بر خود بستهاند وقتي حقايق و آيات الهي را ميشنوند، ذرهاي تاثير در آنان نمينهد; گويا چنين حقايقي را نشنيدهاند. منافقان مظهر كامل اين حالت مردگي و مؤمنان حقيقي مظهر كامل زندهدل بودناند. قرآن مجيد ميفرمايد: «ا و من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشي به في الناس كمن مثله في الظلمات ليس بخارج منها» (انعام: 122); آيا كسي كه مرده بود و او را زنده كرديم و برايش نوري قرار داديم كه با آن در بين مردم حركت ميكند مانند كسي است كه در تاريكيها به سر ميبرد و از آن خارج نيست؟
انسانهاي زنده، كه باتقوا هستند، با نور خدا حركت ميكنند و در برخورد با شياطين، هوشيارانه عمل مينمايند: «ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون» (اعراف:201); اهل تقوا را چون وسوسه و خيالي از شيطان به دل رسد، همان دم خدا را به ياد آورند و همان لحظه بصيرت و بينايي پيدا كنند.
4- در پي خشنودي خدابودن
انسانها در هر عملي كه انجام ميدهند، علاوه بر علم و آگاهي، انگيزهاي نيز دارند و بايد داشته باشند، ولي انگيزهها در افراد و موقعيتهاي گوناگون متفاوت است; گاهي كارها برخاسته از انگيزههاي حيواني و نفساني مانند سيركردن شكم و تامين لذايذ مادي است و گاهي انسان فراتر از سطح حيوانات قرار ميگيرد. در اين صورت، انگيزههاي مادي نميتواند محرك اصلي او باشد و آنچه در پي آن است موضوعي فراتر از تامين لذايذ مادي خواهد بود. در اين ميان، آنان كه عشق به حقايق دارند با كشف مطالب علمي دلخوش ميشوند و حداكثر با درك مفاهيمي كه از معنويات حكايت دارد، سرمست ميشوند; ولي اگر انسان با خدا آشنا شود، خدا را خوب بشناسد و به او معتقد گردد بالاترين لذت براي او خشنودي خداست; نه در انجام اعمالش انگيزه دنيوي دارد و نه اميدي به نعمتهاي بهشتي و نه خوفي از عقوبتهاي اخروي در خود مييابد. چنين افرادي حتي اگر خدا نعمتهاي بهشتي را هم در اختيارشان قرار ندهد يا عقوبتشان كند از او ستبرنميدارند; زيرا خشنودي خدا برايشان از همه چيز بالاتر است.
خداوند درباره اينان ميفرمايد: «يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام ... و يهديهم الي صراط مستقيم» (مائده:16); خداوند كساني را كه در پي خشنودي او باشند... به وسيله قرآن به راههاي امن هدايت ميكند و آنان را به صراط مستقيم رحمت و قرب خويش رهنمون ميگردد.
5- تقوا
(در اين زمينه در قسمت اهداف قرآن در بعد گرايش سخن گفته شد. بدانجا رجوع كنيد.)
6- خشيت و خوف
يكي ديگر از شروط بهرهمندي از قرآن، كه مرتبط با انذار و بيمدادن قرآن ميباشد، خوف و خشيت است. در سوره يس، پس از آنكه هدف قرآن را انذار و بيمدادن مردم ميداند و متذكر ميشود كه منافقان از انذار قرآن بهرهاي ندارند، ميفرمايد: «انما تنذر من اتبع الذكر و خشي الرحمن بالغيب فبشره بمغفرة و اجر كريم» (يس:11); فقط كسي از بيمدادن تو بهره ميبرد كه پيرو قرآن باشد و از خداوند رحمان خشيت داشته باشد، پس او را به آمرزش و پاداش ارجمند الهي بشارت ده.
[1] . نور: 55
در سوره طه نيز ميفرمايد: «طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقي الا تذكرة لمن يخشي» (طه:1-3); اي پيامبر، ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا خود را بسيار به رنج و زحمت اندازي، جز آنكه اين كتاب يادآور و پند براي كساني است كه داراي خشيتاند. در سوره ق نيز ميفرمايد: «فذكر بالقرآن من يخاف وعيد» (ق:45); با قرآن كسي را پند بده كه از وعدههاي عذاب و كيفر الهي ترسان است.
در قرآن «خشيت» نسبتبه خداوند مطرح شده، ولي «خوف» بيشتر در خصوص عذاب جهنم و گاهي در مورد خداوند يا مقام خداوندگار به كار رفته است. به همين دليل، گفتهاند: «خشيت» احساس ترسي است كه از درك عظمتخدا براي فرد حاصل ميشود و قرآن ميفرمايد: «هركس عظمتخدا را درك كند و در اثر درك عظمت الهي بيمناك شود انذار قرآن برايش سودمند است و درك عظمتخدا موجب ميگردد كه همه موجودات جهان در پيش چشم انسان كوچك شود.» [1] ترس از عذابهاي اخروي نيز زمينه بهرهگيري از انذار قرآن را فراهم ميآورد. كسي كه ترسي از عذاب ندارد به آن دليل است كه ايمان و اعتقادش به معاد ضعيف است و چنين كسي انذار برايش سودي ندارد، ولي آنان كه ايمانشان به معاد مستحكم است ترس از معاد در پرتو انذار انبياي الهي: و قرآن زمينه كنارهگيري از گناه و پاك و پالوده ساختن آنان را فراهم ميسازد واز مخلصان ميشوند. قرآن مجيد در وصف انسانهاي برجسته و باايمان، بويژه انبياي الهي:، ميفرمايد: «انا اخلصناهم بخالصة ذكري الدار» (ص/46); آنان را با ياد معاد از آلودگيها آميزه شرك، پاك، ناب و خالص كرديم.
7- ايمان و نيكوكاري
در نجات و سعادت انسان، طبق بينش قرآني، ايمان بدون عمل و عمل بدون ايمان نقشي ندارد، بلكه اين دو با هم سعادت بشر را تامين ميكنند. از اين رو، قرآن دو شرط ديگر براي بهرهمندي از قرآن را «ايمان» و «احسان» دانسته است. در سوره لقمان، آيه 2 و3 ميفرمايد: «تلك آيات الكتاب الحكيم هدي وبشري للمحسنين»; اين است آيات كتاب حكمت آموز كه هدايت و بشارت براي نيكوكاران است. در آيه 120 سوره هود نيز ميفرمايد: «و جاءك في هذه الحق و موعظة و ذكري للمؤمنين»; براي تو در اين كتاب، حقيقت، موعظه، يادآوري و پندي براي مؤمنان آمده است.
8- طلب راه درست
در برخي از آيات قرآن ميفرمايد: اين قرآن براي كساني پند و اندرز و يادآوري است كه بخواهند راه درست را در پيش گيرند. قرآن هيچكس را به صورت جبري و اتفاقي هدايت نميكند; تا كسي خودش نخواهد كه مسير صحيح را بپيمايد قرآن نيز دست او را نميگيرد. اصولا در درمان بيماريهاي روحي اولين قدم تمايل فرد بيمار است; اوبايد خود به بيماربودن خود باور داشته و در پي علاج خويش برآيد; دستكم، آمادگي داشته باشد كه به راهنماييها و درمانهاييكه قرآن در اختيار او قرار ميدهد جامه عمل بپوشاند. اما اگر كسي هدفش جز اين باشد خواندن قرآن و فهم محتواي آن برايش سودي ندارد و چه بسا زيانآور هم باشد.
قرآن مجيد درباره قوم هود ميفرمايد: «اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمي علي الهدي» (فصلت:17); ما قوم ثمود را هدايت كرديم، ولي آنان كوري را بر هدايتبرگزيدند. قرآن مجيد در آيه27 سوره تكوير، پس از زدودن شبهاتي كه در مورد رسالت پيامبر(ص) و حقانيت قرآن مطرح شده است، ميفرمايد: «ان هو الا ذكر للعالمين لمن شاء منكم ان يستقيم»; قرآن جز يادآوري و پندي براي عالميان نيست، (البته) براي كسياز شما كه بخواهد راه راست را در پيش گيرد.
9- ايمان به خدا و تمسك به قرآن
شرط ديگري كه در بهرهمندي از قرآن مطرح است ايمان به خدا و تمسك بدان است. در آيه 175 سوره نساء ميفرمايد: «و انزلنا اليكم نورا مبينا فاما الذين آمنوا بالله و اعتصموا به فسيدخلهم في رحمة منه و فضل و يهديهم اليه صراطا مستقيما»; به سوي شما نوري روشنگر فرو فرستاديم، اما آنان كه به خدا ايمان آوردند و به قرآن چنگ زدند پس خداوند آنان را در رحمت و فضل خود وارد ميكند و آنان را از راهي مستقيم به سوي خود هدايت مينمايد.
ايمان به خدا اساس تمام ارزشهاست و هر عملي كه بدون ايمان انجام گيرد هيچ نقشي در سعادت انسان ايفا نميكند. چنگزدن به تعاليم قرآني نيز تنها راه وصول به هدف نهايي قرآن است. آگاهيدادن به وسيله انذار و تبشير و انتخاب راه درست و رعايت تقوا براي آن است كه انسان در پرتو تعاليم قرآن به خداوند رهنمون شود. استفاده از تعاليم قرآن زمينه چنين رشد عظيمي را، آن هم به دستخدا، فراهم ميسازد. در آيهاي ديگر ميفرمايد: «انما تنذر من اتبع الذكر» (يس:11) ; اي پيامبر(ص)، تو فقط كسي را بيم ميدهي و بيم دادنت در او مؤثر واقع ميشود كه پيرو قرآن باشد و از دستورات آن پيروي كند.
10- سجده و تسبيح
يكي ديگر از شروط بهرهمندشدن و رسيدن به اهداف قرآن نهايت تذلل و عبوديت در برابر خداست. سجده مظهر تام عبوديتبنده در برابر خداست و در روايات آمده كه اگر انسان بداند در هنگام سجده خداوند چه قدر به او عنايت دارد حاضر نميشود سر از سجده بردارد. سجده بر خدا معلول درك عظمتخدا و رابطه انسان با اوست. اگر خداوند كمال مطلق است و علم، قدرت، رحمت، حيات و ديگر اوصاف او بينهايت است و انسان در پي كسب كمال ميباشد، وقتي بالاترين و كاملترين موجود را مييابد، نهايت كرنش و تذلل را در برابر او اظهار مينمايد، بويژه اگر آن موجود خداوندگار او باشد و هستي خود را حقيقتا از او دريافت كند.
در سوره سجده آيه 15 ميفرمايد: كساني به آيات الهي ايمان ميآورند كه وقتي آنان را به آيات خداوندگارشان توجه ميدهند به سجده ميافتند و او را تسبيح ميكنند. در آيه107 سوره اسراء ميفرمايد: «ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلي عليهم يخرون للاذقان يبكون و يزيدهم خشوعا»; كسانيكه پيش از اين دانش و معرفت در اختيارشان قرار داده شده است وقتي آيات قرآن بر آنان تلاوت ميشود به سجده ميافتند و اشك ميريزند. همين اظهار بندگي بر خشوع آنان ميافزايد.
تسبيح و تنزيه خداوند نيز يكي ديگر از شروط بهرهمندي از قرآن است. كسي كه خداوند را منزه از هرگونه نقص و آلودگي بداند سخن او را نيز، كه قرآن است، كاملترين و بينقص ميداند و آنگاه است كه در پذيرش و تسليم در برابر آن دچار ترديد نميشود. پذيرفتن و باورداشتن قرآن به عنوان سخن بيعيب و نقص پروردگار زمينه را براي فهم، عمل و بهرهگيري از آن و در نهايت، رسيدن به بالاترين اهداف قرآن فراهم ميسازد.
11- شبزندهداري
در آيه شريفه 15 سوره سجده يكي ديگر از شرايط بهرهمندي از قرآن را شبزندهداري ميداند. شبزندهداري از ديدگاه قرآن عامل بسياري از موفقيتهاست. در آيه سوره79 سوره اسراء به پيامبر گرامي اسلام(ص) ميفرمايد: «و من الليل فتهجد به نافلة لك عسي ان يبعثك ربك مقاما محمودا»; و پاسي از شب را بيدار و متهجدباشو نماز شب را، كه خاص توست، به جاي آور كه خدا تو را به مقام محمود مبعوث گرداند. در آيات اول سوره مزمل نيزميفرمايد:«قم الليل... انا سنلقي عليك قولا ثقيلا»; اي پيام�