امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: شنیدم گروهی كممایه شخصی را بسیار تعظیم كرده، فضایل و كمالاتی را برای او بر میشمرند. دوست داشتم او را از نزدیك ـ به نحوی كه مرا نشناسد ـ ببینم تا ارزشش را بفهمم.
روزی او را در اجتماع انبوهی دیدم كه مردمان نادان بیدانش دور او را گرفته بودند. من به صورت ناشناس، كناری ایستادم و به او به آن مردم نگاه میكردم و او میكوشید تا خود را از جمع بدر آورد! عاقبت خود را خلاص كرد و من برای انجام خواسته خود او را تعقیب كردم.
وی در دكّان نانوایی توقفی كرد و نانوا را غافلگیر نموده، دو قرص نان برگرفت و رفت. من از او در شگفت شدم ولی گفتم شاید با نانوا حسابی دارد. آنگاه رفت تا به دكان بقالی رسید. آنجا نیز دو انار دزدید و سخت مواظب بود كه بقال نبیند. باز از این منظره تعجب كردم ولی با خود گفتم شاید با بقال معامله و حسابی دارد و اصلاً چه حاجتی به دزدی دارد آن هم دزدی دو دانه انار! همچنان او را رها نكردم تا به خرابهای رسید كه بیماری در آنجا افتاده بود. دو قرص نان و دو انار را نزد وی گذاشت و از آنجا گذشت.
او از جلو و من از پی رفتیم تا از دروازه شهر گذشتیم. به بیرون شهر كه رسیدیم وی را صدا زدم و به او گفتم: مدتی بود نام تو را شنیده و مشتاق دیدار تو بودم و امروز به ملاقات تو رسیدم ولی كارهایی از تو مشاهده كردم كه فكر مرا مشغول و نگران ساخته و اینك از آن امور از تو پرسش میكنم تا این نگرانی رفع بشود. من تو را دیدم كه از نانوایی دو قرص نان دزدیدی. سپس به انار فروشی گذشتی و دو انار هم از او ربودی!
پاسخ داد قبل از هر چیز بگو ببینم كیستی؟ گفتم: مردی از فرزندان آدم و از امت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ .
گفت: از كدام خانوادهای؟ گفتم: از اهل بیت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ .
گفت: اهل كدام شهری؟ گفتم: مدینه پیامبر. گفت: نكند تو جعفر بن محمد هستی؟ گفتم: همانم. گفت: چه فایده! نواده پیامبری كه از دین بیخبر است و علم جدّ و پدرت را ترك كردهای، زیرا كاری كه در خور مدح است و كننده آن شایسته تمجید و ستایش است جا نداشت كه مورد انكار و ناسپاسی قرار بگیرد.
گفتم: جهل من از كجا واضح شد و بیخبری من از دین كجاست؟
گفت: همین كه خدا در قرآن میفرماید:
«مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها»[1]
«كسی كه كار نیكی انجام دهد ده ثواب دارد و كسی كه كار بدی انجام بدهد زیاده از همان یك گناه بر او نیست.»
من با دزدی كردن دو قرص نان دو گناه كردم، چنانكه با ربودن دو انار دو گناه دیگر انجام دادم. پس روی هم چهار گناه كردم ولی خود از آنها نخوردم بلكه دو انار و دو قرص نان را صدقه دادم و هر یك به مقتضای آیه قرآن ده حسنه دارد كه میشود چهل ثواب. بنابراین از یك سو چهار گناه و امّا از دیگر سو چهل حسنه به جا آوردم و چهار حسنه، مقابل چهار گناه خارج شود. در نتیجه سی و شش حسنه برای من باقی میماند.
من در جوابش گفتم: مادرت در سوگ تو گریه كند! تو خود جاهل كتاب خدایی! مگر نشنیدهای كه خداوند بزرگ میفرماید:
«إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.»[2]
«خداوند، عمل خوب را از پرهیزكاران میپذیرد و شرط پذیرفته شدن عمل تقوا است.»
و تو با دزدیدن دو قرص نان دو گناه كردی و با ربودن دو انار دو گناه دیگر. با صدقه دادن آنها نه تنها حسنهای را انجام ندادی، بلكه چون بدون رضایت صاحبانش به فقیر دادی چهار گناه دیگر بر آن چهار گناه افزودی.
او همچنان خیره خیره به من نگاه میكرد و از من نپذیرفت. من نیز او را رها كردم و گذاشتم.[3]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سوره انعام، آیه160.
[2] . سوره مائده، آیه 27.
[3] . احتجاج طبرسی، ج 2، انوار النعمانیه، ج 1، ص 265.
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آرشیو
نظرسنجی
ختم کل قرآن کریم بصورت ماهانه
از مطالب وبگاه قرآن هدی تا چه میزان راضی هستید؟
از امکانات وبگاه قرآن هدی تا چه میزان راضی هستید؟
کدامیک از موضوعات سایت نظر شما را بیشتر جلب می کند ؟
پیوندهای روزانه
ذکر روز
استخاره آنلاین با قرآن
اوقات شرعی
آمار سایت
وضعیت آب و هوا